غزلیات حافظ

معنی و تفسیر غزل ۸۴ حافظ: ساقی بیار باده که ماه صیام رفت

غزل ۸۴ حافظ با مصرع «ساقی بیار باده که ماه صیام رفت» آغاز می‌شود. در این غزل تعابیری وجود دارد که حافظ نشان می‌دهد که شاعر شعر کمال خجندی را که در هلال شوال سروده شده، پسندیده و ردیف غزل را از شد به رفت تغییر داده است. حافظ با رفتن ماه رمضان از ساقی می‌خواهد که به قضای روزهایی که شراب نخورده‌اند، می ناب پیش بیاورد و بخاطر بوی جرعه جام به جانش دعا می‌کند. در انتها به زاهد می‌گوید به ترک شراب پندش ندهند. شرح کامل معنی و تفسیر غزل ۸۴ را در سایت فال حافظ بخوانید.

توجه: فال و طالع‌بینی جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمی‌کنیم بر اساس آن تصمیم بگیرید.

غزل شماره ۸۴ حافظ

ساقی بیار باده که ماه صیام رفت

درده قدح که موسم ناموس و نام رفت

وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم

عمری که بی حضور صراحی و جام رفت

مستم کن آن چنان که ندانم ز بیخودی

در عرصه خیال که آمد کدام رفت

بر بوی آن که جرعه جامت به ما رسد

در مصطبه دعای تو هر صبح و شام رفت

دل را که مرده بود حیاتی به جان رسید

تا بویی از نسیم می‌اش در مشام رفت

زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه

رند از ره نیاز به دارالسلام رفت

نقد دلی که بود مرا صرف باده شد

قلب سیاه بود از آن در حرام رفت

در تاب توبه چند توان سوخت همچو عود

می ده که عمر در سر سودای خام رفت

دیگر مکن نصیحت حافظ که ره نیافت

گمگشته‌ای که باده نابش به کام رفت

معنی و تفسیر غزل ۸۴ حافظ

به گذشته‌ خود فکر کن. چه چیزی برای خود جمع کرده‌ای؟ برای آینده‌ات چه کاری انجام داده‌ای؟ زمان مانند برق و باد رفته و از عمرت هیچ سودی نبرده‌ای. تمامی‌ این‌ها به خاطر غرور بیجای توست. غرور و تکبرت را کنار بگذار تا بتوانی از نو همه چیز را بسازی. از خدا بخواه و به درگاه او توبه کن تا عمر از دست رفته‌ات بازگردد و قلب پر از کینه‌ات پاک گردد.

به تعبیر دیگر:

مدتی از عمر عزیز خود را به بطالت گذرانده ای اکنون که فرصتی پیش آمده جبران مافات کن و از وقت گرانبهای خود استفاده کن. از خدا بخواه که چنان تو را در دریای عشق و محبت غرق کند که کم و زیاد دنیا را فراموش کنی. غرور خود را دور بینداز که انسان مغرور هرگز به جایی نخواهد رسید. آینده ای روشن داری. هوشیار باش که این موقعیت را از دست ندهی که ناکامی به دنبال خواهد داشت.

نتیجه تفال شما به غزل ۸۴

  • این فال بدون تردید انجام می گیرد و بسیار عالی است اما نباید ظاهر سازی کرد و با حیله و ریا خواستار آن شد. بلکه با خلوص نیت عملی می گردد.
  • سعی کن وقت را بیهوده از دست ندهی. زیرا حیف است که زمان را از کف بگذاری تا دیگران بر شما برتری جویند.
  • در این هفته به یکی از مشاهد متبرکه برو. در آنجا نذری کن و دعایی بخوان که گشایش بسیار حاصل می شود.
  • چرا اینقدر نتیجه فعالیت خود را ارزان به باد می دهی و از گذشته درس نمی گیری ؟ سعی کن با اندیشه و فکر کار کنی و تردید و وسواس را از خود دور سازی که آینده ای درخشان در پیش روی داری.
  • سفر کرده فعلاً نمی آید. چون موقعیت آن فراهم نشده. طلاق صورت می گیرد و ازدواج هم عملی می گردد. ضرری کرده ای که البته تجربه ای در پی داشته است. خرید را توصیه می کنم ولی برای فروش دست نگه دارید. در امور زندگی و عملی به موفقیتی بزرگ دست می یابید. به شرط آنکه اراده و علاقه و کوشش را مرکب این کامیابی بسازی.
  • حضرت حافظ در بیت سوم می فرماید: تا چه موقع مانند عود و عنبر می توان در گرمای آتش تو سوخت. پس باده بیاور و بده که زندگی در اندیشه خیال باطل گذشت. پس شما چند بار باید ضرر کنید تا متوجه شوید قدری با دور اندیشی و مشورت عمل کنید از خود خواهی و غرور دست بردارید. زیرا تمام چشم های اطرافیان متوجه زندگی شما هستند.
  • شخصی مغرور، مهربان، با ایمان، زود رنج و دم دمی مزاج هستید که به اصطلاح با غوره ای سردی کنید و با کشمشی گرمی. اما بدانید که هر چیز به اندازه نیکوست.
  • پندی سودمند به شما میدهم که اصولاً در زندگی میانه رو باشید.

تعبیر کامل غزل ۸۴ حافظ

ساقی بیار باده که ماه صیام رفت

درده قدح که موسم ناموس و نام رفت

ای ساقی باده بیاور که ماه روزه تمام شد، جامِ باده به دستم بده که زمان وقار و آبروداری سپری شد. یعنی ماهِ رمضان که زمانِ رعایت آبرو و حفظ ناموس است گذشت. آن ایّام رفت و حالا زمانِ عیش و نوش فرا رسیده است.

وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم

عمری که بی حضور صراحی و جام رفت

خطاب به ساقی می‌فرماید: وقتِ گرانبها تلف شد، بیا تا عُمری را که بدون صُراحی و جام شراب گذشت قضا کنیم، یعنی اوقاتی را که بدون باده گذرانده‌ایم جبران نماییم.

مستم کن آن چنان که ندانم ز بیخودی

در عرصه خیال که آمد کدام رفت

ای ساقی مرا آنچنان مست کن که از بی‌خویشی و از شدّتِ مستی به کُل بی خبر از عالَم شوم و نفهمم که در میدان خیالم چه‌کسی آمد و چه‌کسی رفت.

بر بوی آن که جرعه جامت به ما رسد

در مصطبه دعای تو هر صبح و شام رفت

به امید آنکه جُرعه جامت به ما برسد، هر صبح و شام در ایوان میخانه دعا‌های خیر درباره تو می‌کنیم. خلاصه به امید آنکه احسانِ تو شامل حالِ ما بشود هر صبح و شب در مصطبه‌ها به دعاگویی تو مشغولیم.

دل را که مرده بود حیاتی به جان رسید

تا بویی از نسیم می‌اش در مشام رفت

دل مُرده بود امّا همین که از نسیمِ شراب بویی به دماغش رسید جانِ تازه گرفت.

زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه

رند از ره نیاز به دارالسلام رفت

زاهد به جهتِ زُهدِ خود مغرور شد برای همین به مُرادش و ایمنی از بلای قیامت واصل نشد. امّا رِند از طریقِ عجز و اظهار نیاز به درگاه خداوند، به بهشت رفت.

نقد دلی که بود مرا صرف باده شد

قلب سیاه بود از آن در حرام رفت

نقد دلی که داشتم صرفِ باده شد یعنی دلم را به بهای باده از دست دادم. دلم قلب سیاه بود، از آن جهت صرفِ حرام شد.

در تاب توبه چند توان سوخت همچو عود

می ده که عمر در سر سودای خام رفت

تا کی می‌شود که در آتشِ توبه همچون عود بسوزم؟ توبه اقتضا می‌کند که از باده‌نوشی دست بکشیم، این کار بسیار زحمت‌افزاست یعنی رنج می‌دهد.‌ ای ساقی فعلاََ شراب بده که عُمرم در جهت سودای خام تلف شد و گذشت. چون قادر به رعایتِ توبه نبوده و شکستن آن را حتمی می‌داند، از آن جهت به توبه، سودای خام گفته است.

دیگر مکن نصیحت حافظ که ره نیافت

گمگشته‌ای که باده نابش به کام رفت

از این به بعد حافظ را نصیحت نکن، زیرا هیچ گمگشته‌ای به این عالَمِ ظاهر، راه نیافت یعنی به این عالَمِ صغری نیامد که باده شیرین و باده محبّت به دماغش نرسیده باشد.

حاصل کلام اینکه: حافظ باده محبّتِ جانان را نوش کرده و در وادی محبّت گم گشته است. حالا دیگر به حافظ نصیحت نکن. زیرا گم گشته‌ای که باده محبت به دماغش رسید، او دیگر از وادی محبت به این عالَم ره نیافت یعنی شرابِ محبت جانان را ترک ننمود.


امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال می‌شویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل ۸۴ از بخش دیدگاه‌ها با ما به‌اشتراک بگذارید.

امتیاز نوشته:

میانگین امتیازات: ۵ / ۵. تعداد آرا: ۱۲

غزل‌های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *