معنی و تفسیر غزل ۷۱ حافظ: زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
غزل ۷۱ حافظ با مصرع «زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست» آغاز میشود. در این غزل تعابیری وجود دارد که در تقبیح زهد و ریا و کسانی است که در ظاهر متشرع هستند. در این دنیا که کسی از حال واقعی آن و اتفاقات فردا خبر ندارد، بهتر آن است که افراد به هر پیشامد به چشم اتفاق خیر نگاه کنند. این غزل در زمان شاه شجاع و تورانشاه و در بحبوحه اختلافات حافظ و شیخ علی کلاه بر سر خارج شدن حافظ از سنت و دین سروده شده است. شرح کامل معنی و تفسیر غزل ۷۱ را در سایت فال حافظ بخوانید.
توجه: فال و طالعبینی جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمیکنیم بر اساس آن تصمیم بگیرید.
غزل شماره ۷۱ حافظ
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست
در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست
در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست
چیست این سقف بلند ساده بسیارنقش
زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست
این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست
صاحب دیوان ما گویی نمیداند حساب
کاندر این طغرا نشان حسبه لله نیست
هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو
کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست
بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود
خودفروشان را به کوی می فروشان راه نیست
هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست
ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
بنده پیر خراباتم که لطفش دایم است
ور نه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی مشربیست
عاشق دردی کش اندر بند مال و جاه نیست
معنی و تفسیر غزل ۷۱ حافظ
رنج و مصیبتی سراغ تو آمده است که فقط با صبر، استقامت و امید میتوانی آن را تحمل کنی. دلت را با خدا یکی کن و دست از دعا برندار تا حوادث از تو دور شوند. از متکبران و ریاکاران دوری کن که آنان به فکر خود هستند و گرهای از مشکل تو باز نخواهند کرد.
آنان که از حال و درون شما آگاه نیستند ممکن است در مورد شما حرفهایی بزنند که نباید بر شما اثر بگذارد. راهی که تو انتخاب کرده ای صراط مستقیم است. پس از آن غافل مشو. اگر شکی در این راه پیش آمده از اشتباه خود توست. تنها به خدا توکل کن و از او مدد بجوی که هرگاه او را واقعا بخوانی پاسخ مثبت خواهی گرفت. دل به مدد بندگان خدا نبند که لایق این اعتماد نیستند.
نتیجه تفال شما به غزل ۷۱
- کاملاً متوجه باش زیرا دامی برای شما گستره شده که قصد فریب شما یا یکی از اقوام نزدیکان را دارند.
- حضرت حافظ در بیت چهارم جواب نیت شما را بطور واضح می فرماید: چیست این سقف بلند پر نقش ساده از این معما در جهان هیچ دانایی آگاهی ندارد. پس شما از عواقب این کار اطلاع نداری و نمی دانی در شرایط فعلی، به ضرر شماست.
- از این نیت صرف نظر کن و آن را به موقعیت بهتری بسپار. زیرا شرایط لازم را بدست نیاورده ای.
- به زودی ملاقاتی روی می دهد که در آن منافع بسیار است. از معامله ای زیان خواهی دید. بیمار را بی جهت آزار می دهید. خرید و فروش و هرگونه معامله را به تاخیر بینداز که زیان آور است.
- اگر او به سخنان شما توجه نمی کند، اشکال ندارد. وقتی که زیان دید، برای همیشه مرید شما خواهد شد.
- شما انسانی پاک، وارسته، مؤدب و مهربان هستید که کمتر ارزش شما را می شناسد. ناراحت نباشید. گمشده ای دارید که فعلاً در دسترس شما نمی باشد ولی اوضاع او خوب است و امکان دستیابی به آن کم می باشد.
- پدر و مادر و یکی از اقوام را رنجیده خاطر ساخته اید. برای برآوردن حاجت خود، فوری از آنان دلجویی کنید که گشایش است.
- برنده از میانه روی و نرمش خود احساس قدرت می کند اما بازنده، هرگز میانه روی و معتدلی را دوست ندارد و عمل نمی کند. پس گاهی از موضع ضعف و گاهی مانند ستمگران رفتار می کند. ناراحت نباشید.
- اگر می خواهید آسوده خاطر باشید، در تمام کارها، اعتدال را از دست ندهید.
تعبیر کامل غزل ۷۱ حافظ
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست
زاهد متظاهر، از حال ما با خبر نیست پس هر چه درباره ما میگوید هیج جای اکراه نیست. زیرا زاهدان ضد و مخالف عرفا هستند و در غیابشان از غیبت و بدگویی خودداری نمیکنند. یعنی هر چه در حق ما گوید معذورند و ما از گفتههای آنان با وجود کریه بودن نمیرنجیم، چونکه از حال ما آگه نیستند.
در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست
در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست
در حال سلوک هر چه برای سالک پیش آید خیر او در آن است. ای دل، در راه راست کسی گمراه نمیشود. یعنی در حال سلوک هر عقبه که برای سالک واقع میشود با در نظر گرفتن عاقبت آن به خیر سالک تمام میشود، زیرا این خود از جانب حق، تربیت و ارشاد است.
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست
یک مُهره پیادهای میرانیم تا ببینیم وضع بازی چه میشود. عرصه شطرنج رندان جولانگاه حرکت شاه یا بازی با شاه نیست و فعلاً نمیتوان شاه را راند. مقصود اینکه در این روزگار برای رندان آزادمنش این امکان نیست که با شاه بازی کند یعنی به دستگاه سلطنت تعرض نمایند لذا با پیادگان خردهپا بازی میکنیم تا چه پیش آید.
در این بیت وضع یک شطرنجباز وصف شده است. هنگامی که حرکت مؤثری به نظرش نمیرسد. ناچار برای گذراندن وقت و رسیدن به فرصت مناسبت، پیادهای حرکت میدهد و منتظر بازی حریف میماند.
چیست این سقف بلند ساده بسیارنقش
زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست
این سقف بسیار ساده که نقش بسیار دارد چیست؟ هیچ دانایی در جهان از این نکته پیچیده اطلاع ندارد.
این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست
خدایا این چه بینیازی و چه حکمت نیرومندی است که این همه زخمهای نهانی باشد، اما مجال آه نباشد. یعنی قدرت جانان در حکمت و استغنایش عجب قدرت و عجب استغنا است که این همه زخم بر دل عشاق میزند. اما عشاق مجال آه کشیدن ندارند.
مقصود بیت: به خداوند میگوید: تو چه بینیازی از بندگان داری و صاحب چه حکمت بالغه و مسلط هستی که ما بندگان این همه درد پنهانی داریم و امکان اینکه با آه، درد خود را به گوش تو برسانیم نداریم.
صاحب دیوان ما گویی نمیداند حساب
کاندر این طغرا نشان حسبه لله نیست
گویا وزیر از حساب حشر خبر ندارد و به حشر اجساد و حساب و عذاب قائل نیست، زیرا در این حکم که اجرا میکند نشان حِسبَة لِله وجود ندارد. یعنی احکامی که اجرا میکند نه از روی عدالت و نه مطابق قانون شرع میباشد.
هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو
کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست
بگو هر کسی که میخواهد بیاید و هر چه میل دارد بگوید. در این درگاه (آستان خداوند) تکبر و ناز و افاده و پردهدار و دربان نیست.
بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود
خودفروشان را به کوی می فروشان راه نیست
رفتن به در میخانه کارِ عاشقان ساده دل و بیریا است پس خودفروشان مرایی را به محله میخانه راه نیست. یعنی به مقامی که عاشقان صادق و بیریا واصل میگردند. زاهدان و عابدان ریا کار هرگز نمیرسند.
هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست
ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
هر عیب و نقص که هست از اندام بیتناسب و ناموزون ما است و اِلّا خلعت تو به قد و قامت کسی کوتاه نمیآید. یعنی احسان تو نسبت به همه کامل است.
ملای لاری حکایت میکرد که روزی قوام الدین حسن به خواجه خلعتی میپوشاند و این خلعت نسبت به قد خواجه کوتاه میآید. مثل اینکه قد و بالای خواجه از حد اعتدال متجاوز بوده. پس قوام الدین به طریق لطیفه به خواجه میگوید تشریف ما کوتاهی کرد. خواجه هم بالبداهه این بیت را میسراید.
بنده پیر خراباتم که لطفش دایم است
ور نه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
غلام پیر میخانهام که لطف و احسانش دائمی است وگرنه لطف شیخ و زاهد گاهی هست و گاه نیست. یعنی هر وقت به پیش پیر خرابات بروی با یکی دو جام تو را پادشاه عالم میکند. اما لطف و فیض شیخ و زاهد دائمی نیست.
پیر خرابات با بلند نظری خود همه بندگان را به چشم مرحمت مینگرد و مقید به ثواب و گناه نیست پس لطف او پیوسته به یک قرار است و قابل اعتماد. ولی شیخ و زاهد به جهات مختلف رنجیده میشوند و ایراد ثواب و گناه میگیرند. چنین است که گاهی بر سر لطف هستند و گاهی قهر و غضب دارند.
حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی مشربیست
عاشق دردی کش اندر بند مال و جاه نیست
حافظ اگر بر صدر ننشیند و منصبی قبول نکند از بلند همتی اوست که صدر و ذیل مجلس برای او تفاوتی ندارد. عاشق بادهنوش در قید مال و منصب نیست. بر صدر نشستن ایهامی به قبول مقام و منصب دارد. یعنی اگر حافظ مقامات دولتی را نمیپذیرد از بلند نظری اوست. عاشق عارف در بندِ مال و مقام نیست.
امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال میشویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل ۷۱ از بخش دیدگاهها با ما بهاشتراک بگذارید.