غزلیات حافظ

معنی و تفسیر غزل ۲۱ حافظ: دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست

غزل بیست و یکم حافظ با مصرع «دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست» آغاز می‌شود. در این غزل تعابیری وجود دارد که شاعر پس از یک چند مصاحبت با محبوبش، با ملامت او مواجه می‌شود، اما باز هم از پای نمی‌نشیند و به تعریف و تمجید از زیبارویی معشوق می‌پردازد. حافظ در آخر غزل، مخاطب را از ریاکاری منع می‌کند. این غزل در زمان شاه شجاع سروده شده است.. شرح کامل معنی و تفسیر غزل ۲۱ حافظ را در سایت فال حافظ بخوانید.

توجه: فال و طالع‌بینی جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمی‌کنیم بر اساس آن تصمیم بگیرید.

غزل شماره بیست و یکم حافظ

دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست

گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست

که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشست

که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست

شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد

پیش عشاق تو شب‌ها به غرامت برخاست

در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو

به هواداری آن عارض و قامت برخاست

مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت

به تماشای تو آشوب قیامت برخاست

پیش رفتار تو پا برنگرفت از خجلت

سرو سرکش که به ناز از قد و قامت برخاست

حافظ این خرقه بینداز مگر جان ببری

کاتش از خرقه سالوس و کرامت برخاست

معنی و تفسیر غزل ۲۱ حافظ

دلی پاک داری و همواره نیت‌های تو خیرخواهانهبه نظر می‌رسد که دل و دین خودت را در راه عشق از دست داده‌ای. اگر ایمانت را قوی‌تر کنی از رنج ملامت نجات می‌یابی و گرفتاری‌هایت برطرف می‌شود. اگر بتوانی در حالی که غم داری به مشکلات بخندی شاهکار کرده‌ای و سربلند خواهی شد. تغییری در زندگی و طرز فکرت ایجاد کن. بدی‌ها را از خود دور کن و سخاوتمند بودن را یاد بگیر.

به تعبیر دیگر:

اگر می خواهی سرزنش و ملامت نشنوی در کارهایت اعتدال را رعایت کن و از افراط و تفریط دوری کن. کاری که قصد انجامش را داری به صلاح تو نیست و نتیجه ای جز پشیمانی به بار نخواهد آورد. پس لاف بیهوده نزن که غرامتی سنگین دارد. مسیر حرکت خود را تغییر بده تا نتیجه ای مطلوب عایدت شود.

نتیجه تفال شما به غزل ۲۱ حافظ

  • حضرت حافظ در بیت پنجم شما را می فرماید: ای محبوب تو مست عبور کردی و از فرشته ها به سبب تماشیت و فقنه و آشوب قیامت بلند شد. یعنی ملائک به خاطر دیدار تو، غوغا کردند. حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
  • عیب شما این است که به سخن دیگران گوش می دهی و به قول معروف گوش شما به دهان دیگران است. ولی نمی دانی که هر کسی، دوست واقعی شما نمی باشد. در حالیکه شاهین خوشبختی پیشرفت، در چند قدمی شما لانه کرده است. با قدری اراده و علاقه و تلاش برای همیشه او را در خانه خواهی داشت. مواظب باش که او را پرواز ندهی.
  • زندگی ارزش و اعتبار این همه جوش و خروش را ندارد. پس دلبستگی شما به او و آنکه می دانی، بیهوده می باشد. چون شما دو خط موازی هستید که هیچگاه به هم نمی رسید، زیرا دارای فرهنگ های گوناگونی می باشید که در آینده به ضرر شماست.
  • از این اندیشه برحذر باش. فعلاً گرداب هولناک و سرابی بیش نیست. ولی به زودی پیشرفتی در انتظار شماست که تصورش را هم نمی کنی.
  • در کارها عجول هستی. قدری با اندیشه گام بردار. دیگران به زندگی شما حسادت میورزند. نسبت به او وفادار باش.
  • ملاقاتی در پیش دارید که بسیار نافع و سودمند است. مسافرت را توصیه می کنم. ولی فعلاً از خرید دست بردارید اما فروش نافع می باشد. بیمار شفا نمی یابد ولی بدتر هم نمی شود. از سفر کرده خبری می رسد.
  • دستتان نمک ندارد. چقدر به او محبت کردی؟ بالاخره دست شما را گاز گرفت. اشکال ندارد، به قول معروف تو نیکی میکن و در دجله انداز … !
  • برنده پس از بیان نکته اصلی مورد نظرش، لب از سخن فرو می بندد. اما بازنده آنقدر به صحبت ادامه میدهد که نکته اصلی را فراموش میکند. این پند بزرگی برای برنده ها می باشد.

تفسیر کامل غزل ۲۱ حافظ

دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست

گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست

دل و دین من از دست رفت و دلستان به سرزنش کردنم پرداخت و گفت هم‌صحبت ما مشو که عافیت و سلامت عقل از تو دور شده است (و درست‌اندیشی را از دست داده‌ای).

که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشست

که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست

کیست که در بزم دنیا یک نفس به عیش بپرداخت که در پایانِ هم‌نشینی، این محفل را با پشیمانی ترک نگوید؟ این استفهام منفی است به این معنا که حافظ خودش جواب را می‌داند، صرفاً برای آگاه کردن مخاطب آن را مطرح می‌کند و پاسخ در سؤال نهفته است: هرکس در بزم دنیا نشست، در آخر پشیمان می‌شود.

این بیت به نوعی در جواب بیت اول و ملامت معشوق گفته شده است. نباید از نظر دور داشت که عاشق از ملامت معشوق نیز لذت می‌برد، با این حال می‌گوید همه آدمیان سزاوار ملامت تو هستند.

شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد

پیش عشاق تو شب‌ها به غرامت برخاست

اگر شمع با زبانه (شعله) خود به گستاخی ادعا کرد که خنده من به لب خندان یار شباهت دارد، به تاوان این لاف و گزاف تا بامداد در مجلس هواداران تو سوخت و اشک ریخت.

این بیت و سه بیت بعدی مبالغه بیش از حد در مقام والای معشوق است که او را از تمامی جهان و زیبایی‌های عالم برتر می‌داند. با مداقه در چهار بیت متوجه می‌شویم که شاعر در ابتدا از یکی از زیبایی‌های جهان سخن به میان آورده و سپس آن را با متناظر کردن با شبیه‌اش در وجود معضوق تحقیر می‌کند و کوچک می‌شمارد.

در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو

به هواداری آن عارض و قامت برخاست

نسیم بهاری به عشق دیدار رخسار جانان و بالای موزون او آغوش گل و سرو را ترک کرد.

گل نماد زیبایی است و ترک گل برای عارض جانان یعنی چهره جانان از گل زیباتر است. سرو نماد بلندقدی است و ترک سرو به قصد قامت معشوق یعنی معشوق از سرو بلندتر و موزون‌تر است.

سرو و گل: از مظاهر زیبایی طبیعت هستند و در شعر حافظ در غزلیات متعدد از جمله غزل ۲۲۵ با مطلع «ساقی حدیث سرو و گل و لاله می‌رود» به آن دو اشاره می‌شود. این دو با وجود این همه زیبایی، همواره در برابر زیبایی معشوق شرمسار و خجلت‌زده شده و حرفی برای گفتن ندارند. برای آشنایی با حضور نمادین «سرو و گل» در شعر حافظ به معنی بیت پنجم غزل شماره ۱۸ حافظ مراجعه کنید.

مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت

به تماشای تو آشوب قیامت برخاست

به خاطر اینکه تو مست گذر کردی، از خلوت‌نشینان و ساکنان عالم بالا (یعنی فرشتگان) به سبب دیدار تو (درآن وضع و حال) شور و غوغای رستاخیز پدید آمد. (مستانگی تو از حد بشر گذشت).

حافظ آشوب را به قیامت نسبت داده است چون بزرگترین شور و غوغای عالم مربوط به روز قیامت است و از طرفی با خلوتیان ملکوت مراعات النظیر دارد.

خلوتیان ملکوت: در دیدگاه صوفیان به معنای فرشتگان است که در آسمان‌ها، پرده‌نشین هستند. در شعر حافظ به پرده‌نشین بودن فرشتگان ازجمله در غزل ۱۸۴ با مطلع «دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند» در بیت دوم «ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت / با من راه نشین باده مستانه زدند» به این نکته اشاره می‌شود.

پیش رفتار تو پا برنگرفت از خجلت

سرو سرکش که به ناز از قد و قامت برخاست

سرو سرافراز که به ناز و کرشمه قد برافراشته بود، در پیش سرو خرامان اندام و قامت تو از شرمساری نتوانست گامی پیش بگذارد، به همین خاطر پا در گِل ماند.

حافظ این خرقه بینداز مگر جان ببری

کاتش از خرقه سالوس و کرامت برخاست

ای حافظ، دلق ریایی را از تن بیرون بیاور و دور بینداز، باشد که از گرداب ریا جان به سلامت ببری؛ چراکه آتش (آز و طمع) از خرقه‌ی سالوس ریاکار که ادعای کرامت می‌کند، برافروخت و زبانه کشید.

سالوس و ریاکاری منفی‌ترین اخلاقیات نزد حافظ است. برای مطالعه بیشتر در این زمینه به معنی بیت دوم و معنی بیت چهارم غزل شماره ۲۰ حافظ مراجعه کنید.


امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال می‌شویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل بیست و یک حافظ از بخش دیدگاه‌ها با ما به‌اشتراک بگذارید.

امتیاز نوشته:

میانگین امتیازات: ۵ / ۵. تعداد آرا: ۱۲

غزل‌های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *