غزلیات حافظ

معنی و تفسیر غزل ۴۲۲ حافظ: ای که با سلسله زلف دراز آمده‌ای

غزل ۴۲۲ حافظ با مصرع «ای که با سلسله زلف دراز آمده‌ای» آغاز می‌شود. در این غزل تعابیری وجود دارد که محبوب با گیسوان بلند همچون زنجیرش آمده تا دل حافظ دیوانه را در بند بکشد؛ حافظ اظهار امیدواری می‌کند که یار فرصت و مجال کافی برای عشوه و دلبری داشته باشد. سپس به او می‌گوید اکنون که برای پرسیدن حال من که سراپا نیاز به تو هستم آمده‌ای، دست از عادتت بردار و ناز نکن. این غزل عاشقانه‌ای زیبا برای معشوق زمینی است. شرح کامل معنی و تفسیر غزل ۴۲۲ را در سایت فال حافظ بخوانید.

توجه: فال و طالع‌بینی جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمی‌کنیم بر اساس آن تصمیم بگیرید.

غزل شماره ۴۲۲ حافظ

ای که با سلسله زلف دراز آمده‌ای

فرصتت باد که دیوانه نواز آمده‌ای

ساعتی ناز مفرما و بگردان عادت

چون به پرسیدن ارباب نیاز آمده‌ای

پیش بالای تو میرم چه به صلح و چه به جنگ

چون به هر حال برازنده ناز آمده‌ای

آب و آتش به هم آمیخته‌ای از لب لعل

چشم بد دور که بس شعبده بازآمده‌ای

آفرین بر دل نرم تو که از بهر ثواب

کشته غمزه خود را به نماز آمده‌ای

زهد من با تو چه سنجد که به یغمای دلم

مست و آشفته به خلوتگه راز آمده‌ای

گفت حافظ دگرت خرقه شراب آلوده‌ست

مگر از مذهب این طایفه بازآمده‌ای

معنی و تفسیر غزل ۴۲۲ حافظ

همه چیز برای آن ‌که تو به مقصود برسی فراهم است. موقعیت‌هایی را که در پیش رو داری از دست مده. با چشم دل به همه چیز بنگر و سعی کن درست را از غلط تشخیص دهی. شک و تردید را از خود دور کن و تصمیمی جدی بگیر. بسیار صبور هستی و با همه کس کنار می‌آیی. نیازت را جز خدا به احدی نگفته و راز دلت را نیز به کسی نگو. تغییر راه و روش همیشه بد نیست، گاهی نیاز است که راه رفته را برگردی.

به تعبیر دیگر:

تمام مدت عمر خود منتظر چنین فرصتی بوده ای و هرگز فکر نمی کردی که روزی بخت در خانه ات را بزند، اما اکنون او آمده و پای به خلوت زندگی تو گذارده. فرصت برای تو مهیاست. نیت خود را عملی کن و از چشم بد حسودان به خدا پناه ببر و تنها از او یاری بخواه.

نتیجه تفال شما به غزل ۴۲۲

  • حضرت حافظ در بیت های اول و سوم می فرماید: ای کسی که با زنجیر گیسوان بلند آمد، های جلال و زیبایی تو پیوسته و بر دوام باد که به نوازش عاشقی آشفته حال روی آورده ای. چه برای آشتی و چه برای جنگ آمده باشی، جانم فدای تو باد. به هر گونه که باشد، لباس ناز بر قامت تو زیباست.
  • این دو بیت کاملاً با نیت شما سازگار و همخوان است و می گویم انسان باری رسیدن به خواسته خود که از روی عشق و علاقه است، باید تلاش و از خود گذشتگی داشته باشد زیرا نابرده رنج، گنج میسر نمی شود.
  • ضمن بهره گیری از استادی ماهر و با تجربه، باید با علاقه، پشتکار و با توکل بر خدا برای انجام این نیت اقدام کنید و بدانید که حتماً موفق می شوید.
  • بیمار کاملاً شفا می یابد و جای نگرانی نیست. قرض ادا می شود ولی طول می کشد. گمشده نزد کسانی است که شما می شناسید. او از ترس نمی گوید چون بیچاره قصد این کار را نداشته بلکه ناخواسته و غیر عمد انجام گرفته است. خرید خوبست ولی فروش را به زمان دیگر حواله کنید. مسافرت حتماً بروید و ملاقات را انجام دهید. به پدر، مادر و همسر خود محبت کنید.
  • شما برای دانش و دانشمند اهمیت زیادی قائل هستید. اهل مطالعه، پژوهش، مقابله و مقایسه هستید. از روی احساس، وظیفه شناسی و وجدان کار می کنید. اگر می گویید همسر، برادر، خواهر، تو را دوست دارم، از صمیم قلب بیان می کنید. فردی واقع گرا می باشید اما خیلی زود رنج چون توقع نارو خوردن ندارید. آرزوی شما شادی و نشاط در محیط خانواده است.
  • قلبی مملو از عشق و صفا دارید. ضربان قلب شما زمزمه محبت است اما دستی بی نمک دارید. کسانی به شما حسادت دارند. خریدی که کرده اید، مبارک است. او موفق می شود، نگران نباشید. به زودی از طریق موبایل و اینترنت خبر پیروزی دریافت می کنید. مبارک است.

تعبیر کامل غزل ۴۲۲ حافظ

ای که با سلسله زلف دراز آمده‌ای

فرصتت باد که دیوانه نواز آمده‌ای

ای کسی که با زنجیر گیسوان بلند به عیادت من آمده‌ای، امیدوارم که مجال و فرصت داشته باشی زیرا برای دلجویی کردن از عاشقی دیوانه آمده‌ای.

ساعتی ناز مفرما و بگردان عادت

چون به پرسیدن ارباب نیاز آمده‌ای

لحظاتی ناز و تبختر را کنار بگذار و عادت عادی معمولت را عوض کن زیرا برای احوالپرسی مردمی نیازمند آمده‌ای.

پیش بالای تو میرم چه به صلح و چه به جنگ

چون به هر حال برازنده ناز آمده‌ای

چه سر صلح و چه سر جنگ داشته باشی، من فدای قد و بالای تو می‌شوم زیرا به هر صورت ناز کردن برازنده توست.

آب و آتش به هم آمیخته‌ای از لب لعل

چشم بد دور که بس شعبده بازآمده‌ای

در لب سرخ همچون لعل خود آب و آتش را به هم ممزوج کرده‌ای. چشم بد از تو دور باد که این کار تو بسیار به شعبده‌بازان می‌ماند.

آفرین بر دل نرم تو که از بهر ثواب

کشته غمزه خود را به نماز آمده‌ای

بر دل لطیف و مهربان تو آفرین باد، زیرا به‌خاطر کسب ثواب برای نماز گزاردن بر پیکر کشته تیر غمزه خود آمده‌ای.

زهد من با تو چه سنجد که به یغمای دلم

مست و آشفته به خلوتگه راز آمده‌ای

پارسایی من در برابر تو وزن و ارزشی ندارد، چرا که تو با حال مستی و شوریدگی و برای تاراج دلم به خلوتسرا و جایگاه عبادت من آمده‌ای.

گفت حافظ دگرت خرقه شراب آلوده‌ست

مگر از مذهب این طایفه بازآمده‌ای

به من گفت:‌ ای حافظ باز هم خرقه تو را شراب آلوده می‌بینم؛ مگر از مذهب و راه و روش طایفه صوفیان متشرع برگشته‌ای؟


امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال می‌شویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل ۴۲۲ از بخش دیدگاه‌ها با ما به‌اشتراک بگذارید.

امتیاز نوشته:

میانگین امتیازات: ۵ / ۵. تعداد آرا: ۱۲

غزل‌های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *