معنی و تفسیر غزل ۳۳۹ حافظ: خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم
![](/wp-content/uploads/2023/08/ghazaliyat-hafez-cover.webp)
غزل ۳۳۹ حافظ با مصرع «خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم آغاز میشود. در این غزل تعابیری وجود دارد که حافظ محبوب را مخاطب قرار داده و میگوید وقتی که خیال روی تو به گلستان چشمم میآید، دل به پنجره چشم میآید تا تو را تماشا کند. هیچ مکانی بجز چشمم سزاوار نیست که تو در آنجا باشی. این غزل در دوران میانسالی شاعر و با تسلطی که بر خلق مضامین بکر داشته سروده شده است. این غزل تنها برای شأن و منزلت چشم ساخته شده است. شرح کامل معنی و تفسیر غزل ۳۳۹ را در سایت فال حافظ بخوانید.
توجه: فال و طالعبینی جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمیکنیم بر اساس آن تصمیم بگیرید.
غزل شماره ۳۳۹ حافظ
خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم
دل از پی نظر آید به سوی روزن چشم
سزای تکیه گهت منظری نمیبینم
منم ز عالم و این گوشه معین چشم
بیا که لعل و گهر در نثار مقدم تو
ز گنج خانه دل میکشم به روزن چشم
سحر سرشک روانم سر خرابی داشت
گرم نه خون جگر میگرفت دامن چشم
نخست روز که دیدم رخ تو دل میگفت
اگر رسد خللی خون من به گردن چشم
به بوی مژده وصل تو تا سحر شب دوش
به راه باد نهادم چراغ روشن چشم
به مردمی که دل دردمند حافظ را
مزن به ناوک دلدوز مردم افکن چشم
معنی و تفسیر غزل ۳۳۹ حافظ
آرزوها و اهدافی بزرگ در سر داری و برای رسیدن به آنها سعی و تلاش میکنی. تو بهتر از هر فرد دیگر از عهده این کارها برمیآیی، اما گاهی عجولانه و شتابزده عمل میکنی. کمی صبر و حوصله به خرج بده، همه مشکلات حل خواهند شد. تمام تلاشت را برای رسیدن به مقصود به کار بگیر. از دوستان صمیمیات یاری بطلب و به فکر دیگران هم باش. در زمان توانایی، کمک به دوستان باوفای خودت را فراموش مکن.
آرزوها و اهداف بزرگی در سر داری و برای رسیدن به آن سعی و تلاش می کنی. خودت هم می دانی که از عهده این کارها بهتر از هر کس دیگری بر می آیی، اما گاهی عجولانه و شتابزده عمل می کنی. کمی صبر و حوصله به خرج بده، همه مشکلات حل خواهند شد.
نتیجه تفال شما به غزل ۳۳۹
- حضرت حافظ در بیت های دوم و ششم می فرماید: بشتاب که لعل و مروارید اشک خود را برای افشاندن در پای تو از گنجینه قلب و دل به خزانه چشم می آورم. در آرزوی خبر خوش وصال دوست دیشب تا صبح، چراغ روشن چشم را بر رهگذار باد قرار دادم و کاری بوده و بی نتیجه کردم. حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
- از آنجایی که شما در انتظار خبری خوش به سر می برید و امید آن داری که از جایی و کسی به شما کمک برسد، باید بدانی که جوش و خروشتان بی جهت و ناشی از تردید، دودلی و وسواس بیش از اندازه شماست.
- به شما مژده می دهم که این نیت به زودی عملی می گردد و با شکیبایی و توجه به تمام جوانب، منتظر انجام آن باشید. شما دارای زندگی آرامی هستید اما برخی نمی گذارند بویژه شخصی چاق، گندمگون با دست های درشت.
- مسافر به زودی تغییر مکان می دهد و از نظر شغلی وضعی بسیار خوب خواهد داشت. خرید و فروش هر دو سودآور است. مسافرت را توصیه می کنم و سفری عالی در پیش دارید. به زودی پولی به شما خواهند داد. از آن پول صدقه هم بدهید. یکی از اقوام نزدیک نیاز مبرم به کمک شما دارد و دچار دردسر بزرگی گردیده است ولی خجالت می کشد که ابراز دارد. پس شما به او کمک کنید.
- به زودی خوابی خواهید دید که در یکی از مشاهد متبرکه هستید. نشانه آنست که فردی خوشبخت و با اراده هستید که آینده ای درخشان همراه با ایمان خواهید داشت.
- از طریق موبایل و اینترنت خبرهای خوب و مژده های عالی دریافت می کنید اما فریب نخورید. بسیار عاقل و هوشیار باشید.
تعبیر کامل غزل ۳۳۹ حافظ
خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم
دل از پی نظر آید به سوی روزن چشم
آنگاه که در عالم خیال، تصویر تو در گلزار چشم متصور میشود، دل برای دیدن آن به کنار دریچه چشم میآید.
سزای تکیه گهت منظری نمیبینم
منم ز عالم و این گوشه معین چشم
دیدگاه دیگری را درخور تکیه زدن و نگریستن تو سراغ ندارم. در این دنیا این من و این هم گوشه چشمم که برای تو در نظر گرفته شده است.
بیا که لعل و گهر در نثار مقدم تو
ز گنج خانه دل میکشم به روزن چشم
به چشم من قدم بگذار که از گنجینه دل، لعل خون و گوهر اشک به دریچه چشمم میآورم تا در پایت بریزم.
سحر سرشک روانم سر خرابی داشت
گرم نه خون جگر میگرفت دامن چشم
هنگام سحر، هرگاه خون جگرم دامنه چشم را فرا نمیگرفت و همچون سدی راه را بر اشک نمیبست، اشک پیاپی من سَرِ ویرانی و تباهی داشت.
نخست روز که دیدم رخ تو دل میگفت
اگر رسد خللی خون من به گردن چشم
روز اول که چهره تو را دیدم، دلم میگفت: اگر به من آسیبی برسد خونم به گردن چشم است.
به بوی مژده وصل تو تا سحر شب دوش
به راه باد نهادم چراغ روشن چشم
دیشب تا سحرگاهان، در آرزوی رسیدن مژده آمدن تو بودم، چشم امید بیدارم را در راه باد پیامآور قرار دادم.
به مردمی که دل دردمند حافظ را
مزن به ناوک دلدوز مردم افکن چشم
تو را به انسانیت سوگند میدهم که دل بیمار حافظ را با تیر مژگان دلدوز و مردمافکن چشمت از پای در نیاور.
امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال میشویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل ۳۳۹ از بخش دیدگاهها با ما بهاشتراک بگذارید.