معنی و تفسیر غزل ۴۴ حافظ: کنون که بر کف گل جام باده صاف است
غزل چهل و چهارم حافظ با مصرع «کنون که بر کف گل جام باده صاف است» آغاز میشود. در این غزل تعابیری وجود دارد که با وصف بهاران و فصل بادهگساری شروع و توصیه به گوشهگیری از مردم را دارد که دلیلی بر غمگین بودن روحیه شاعر در آن زمان است. حافظ چند بار از جفای مدعیان و ریاکاران شکوه میکند و در آخر به خود میگوید: خاموش باش. شرح کامل معنی و تفسیر غزل ۴۴ حافظ را در سایت فال حافظ بخوانید.
توجه: فال و طالعبینی جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمیکنیم بر اساس آن تصمیم بگیرید.
غزل شماره چهل و چهارم حافظ
کنون که بر کف گل جام باده صاف است
به صد هزار زبان بلبلش در اوصاف است
بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گیر
چه وقت مدرسه و بحث کشف کشاف است
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد
که می حرام ولی به ز مال اوقاف است
به درد و صاف تو را حکم نیست خوش درکش
که هر چه ساقی ما کرد عین الطاف است
ببر ز خلق و چو عنقا قیاس کار بگیر
که صیت گوشه نشینان ز قاف تا قاف است
حدیث مدعیان و خیال همکاران
همان حکایت زردوز و بوریاباف است
خموش حافظ و این نکتههای چون زر سرخ
نگاه دار که قلاب شهر صراف است
معنی و تفسیر غزل ۴۴ حافظ
آنقدر در زندگیات موفق میشوی که همه تو را خواهند شناخت، پس از افراد چاپلوس و متملق دوری کن تا از حسادت آنها در امان باشی. مراقب باش که حسودان تو را دچار دردسر نسازند و از بالا به پایین نکشند. با خدا باش تا از هر گزندی دور بمانی و موفقیتت پایدار باشد.
تا زمانیکه انسان در موقعیتی مناسب قرار دارد دوستان بسیاری در دور و برش هستند اما دوست خوب کسی است که در زمان تنگدستی و موقعیتهای نامناسب در کنار انسان بماند. چنانچه مسافرتی به شما پیشنهاد گردید حتما استقبال نمایید که نفع شما در آن است، اما در حساب و کتاب خود دقت بسیار کن و از مال حرام بپرهیز که چون آتش زندگی انسان را می سوزاند.
نتیجه تفال شما به غزل ۴۴ حافظ
- از اوضاع خوبی برخورداری و در زندگی از خیال افراد، نه تنها چیزی کم نداری، بلکه بسیار چیزها هم که دیگران آرزویش را دارند، به آسانی در اختیار داری. دست از هوا و هوس بردار و به آنچه داری، قانع باش که حسودان در کمین شما می باشند. تا زندگیتان را خراب کنند.
- بهتر است نسبت به شخصی قد بلند با موهای فردار و خرمایی و گونه هایی برجسته و سبزگون دقت بیشتری داشته باشید. بی گدار به آب نزنید.
- حضرت حافظ در بیت ششم می فرماید: سخن اهل ادعا و تصورهای باطل حریفان، عرضه فضل و دانش و میدان فصاحت در قیاس با من، مقایسه زری باف با حصیر باف است.
- شما بسیار مهربان، صمیمی، پرخاشگر، بخشنده، زود رنج، پرتوقع، خانواده دوست، تجدد گرا، امروزی، با افکار دیروزی و رفیق باز هستید که خداوند به شما عنایت ویژه در سختی ها دارد. پس دعا و نماز را فراموش نکن.
- نذری که کرده ای، ادا کن و همین پنجشنبه به یکی از مشاهد متبرکه برو. همچنین سوره مبارکه طه از آیه ۵۴ تا ۸۵ را با حضور قلب و معنی بخوان که برای خود و خانوادیتان بسیار گشایش و کارساز خواهد بود.
- یکی از بستگان نزدیک، دچار ناراحتی شدید شده. به زودی موجبات رهایی او از این موضوع فراهم می شود. مسافر به زودی می آید. بیمار شفا نمی یابد ولی خبر خوشی دریافت می کنید. از گمشده خبری دریافت می کنید. خرید را توصیه نمی کنم ولی برای فروش موقعیت مناسب است. یکی از فرزندان به درجه عالی می رسد.
- در این هفته با یکی از نزدیکان بحث کرده اید. او خیلی شما را دوست دارد. توقع این است که از او دلجویی کنید.
- خوش باش که اگر فعالیت خود را بیشتر کنی و بر دقت و سرعت خود بیفزایی. از رقیبان جلو خواهی افتاد و جای نگرانی نخواهد بود.
- از مال حرام دوری کن که در زندگی شما خیر و برکت ندارد. مگذار وارد زندگی شما شود.
- در این هفته با شخصی که انتظارش را نداشتی، ملاقات خواهی کرد که مفید است.
تعبیر کامل غزل ۴۴ حافظ
کنون که بر کف گل جام باده صاف است
به صد هزار زبان بلبلش در اوصاف است
اکنون که گل جام شراب در دست دارد، بلبل با صدهزار نغمه در حال توصیف زیبایی گل است.
گل و بلبل: این دو همواره رابطهای عاشقانه دارند. گل نماد معشوق و بلبل شیدا نماد عاشق بوده و بارها در شعر حافظ به این عشق اشاره شده است:
- «میرسد مژده گل بلبل خوش الحان را» در غزل نهم.
- «بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت» در غزل ۷۷.
- «فکر بلبل همه آنست که گل شد یارش» در غزل ۲۷۷.
بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گیر
چه وقت مدرسه و بحث کشف کشاف است
دیوان شعری را بطلب و به دشت صبر و خرم برو، اینکه هنگام به مدرسه رفتن و پژوهش کشف کشاف نیست.
کَشّاف: صیغه مبالغه از کشف. در اینجا مقصود از کشاف اثر کمنظیر محمود بن محمد بن احمد ملقب به جارالله (۴۶۷ ـ ۵۳۸ ه. ق.) است به نام تفسیر کشاف. برخی دیگر منظور حافظ را کتاب «الکشف عن مشکلات الکشاف» اثر سراجالدین عمر بن عبدالرحمن فارسی قزوینی (فوت ۷۴۵) میدانند که شرح یا حاشیهای بر کتاب «اکشاف عن حقایق التنزیل» زمخشری است.
فارغ از اینکه مقصود دقیقاً چه کتابی است، کشف کشاف نام یک کتاب درسی بوده است. حافظ در سراسر غزلیاتش از درس و مدرسه به طعن و طنز یاد میکند:
از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت
یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم
(بیت سوم از غزل ۳۵۱ حافظ)
طاق و رواق مدرسه و قیل قال علم
در راه جام و ساقی مهرو نهادهایم
(بیت دوم از غزل ۳۶۵ حافظ)
بر در مدرسه تا چند نشینی حافظ
خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم
(بیت آخر از غزل ۳۶۸ حافظ)
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد
که می حرام ولی به ز مال اوقاف است
دانشمند دین دیروز در حال مستی رأی داد که بادهنوشی حرام است، ولی از خوردن اموال موقوفه که تجاوز به حقوق محرومان به شمار میآید، بهتر است. این بیت طنز است و با لحن طعن و کنایه گفته شده، چه اینکه فقیه مست بوده و به حرام بودن می فتوا داده است.
به درد و صاف تو را حکم نیست خوش درکش
که هر چه ساقی ما کرد عین الطاف است
در پیمانهی عمر تو هرچه بریزند چه پالوده و چه ناپالوده به خوشی و گشادهرویی بنوش که ساقی ازل هرچه فرماید، جز لطف و عنایت نباشد.
این بیت حاکی از جبرانگاری حافظ است. حافظ مسئله جبر و اختیار را شاعرانه مطرح میکند. یعنی مطلقاً بر هیچ چیز اراده نداریم. برای مطالعه بیشتر به معنی بیت هشتم از غزل شماره ۳۷ حافظ «رضا به داده بده وز جبین گره بگشای / که بر من و تو در اختیار نگشادست» مراجعه کنید.
ببر ز خلق و چو عنقا قیاس کار بگیر
که صیت گوشه نشینان ز قاف تا قاف است
از مردمان جدایی بجو و مانند سیمرغ کار زندگی را به میزان بصیرت بسنج که آوازه گوشهگیران کوی محبت مانند سیمرغ از قاف تا قاف گرد جهان را فراگرفته است.
- عَنقا: سیمرغ، مرغی افسانهای که در کوه قاف آشیانه دارد. در شعر حافظ عنقا به دور از دسترس بودن شهرت دارد. چنانچه در بیت سوم از غزل هفتم حافظ میسراید: عنقا شکار کس نشود دام بازچین
- صِیت: آوازه و شهرت عالمگیر داشتن
- قاف: نام کوهی که به اعتقاد قدما بر ربع مسکون محیط بوده است. از قاف تا قاف یعنی سراسر جهان، از کران تا کران از یک سر جهان تا سر دیگر. دیگر شاعران نیز به «قاف تا قاف» اشاراتی داشتهاند. همچنان که سنایی میسراید:
هر مدعی ز قاف تا قاف
بیهوده ز عشق تو زند لاف
حدیث مدعیان و خیال همکاران
همان حکایت زردوز و بوریاباف است
سخن اهل ادعا و تصورهای باطل حریفان عرصهی فضل و میدان فصاحت در قیاس با من، مانند داستان مقایسه زریباف با حصیرساز است.
حکایت زردوز و بوریاباف: اینکه طلا را که ارزشمند است، به دست هر بافندهای نمیدهند و اشاره دارد به داستانی که سعدی نیز آن را آورده است:
بوریاباف اگرچه بافنده است
نبرندش به کارگاه حریر
خموش حافظ و این نکتههای چون زر سرخ
نگاه دار که قلاب شهر صراف است
حافظ، خاموشی گزین و این لطیفههای نغز چون زر پاک و گرانبها را از دست مده و عرضه مکن که بر جای ناقد و صراف سخن در این بازار آشفته نیرنگسازی نشسته و دزدانه به نام خود نشر میدهد.
قلاب: در اینکه قُلّاب صحیح است یا قَلّاب میان شارحان اختلاف هست. دکتر خطیب رهبر قَلّاب را صحیح میداند به معنی « آنکه سکه قلب زند. نیرنگسازی که زر خالص سخن تو را مغشوش و قلب وانمود میکند». بهاء الدین خرمشاهی تلفظ درست را قُلّاب میداند و دلیل انتخابش را مراجعه به فرهنگ لغات زبان عربی اشاره میکند و علامه قزوینی قُلّب را به معنی حیلهگر و چارهجو میدانستند. غنی و فروزانفر نیز قُلاب را درست میدانند. دکتر حمیدیان جای احتمال را برای صحت هر دو تلفظ باز میگذارد.
امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال میشویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل چهل و چهار حافظ از بخش دیدگاهها با ما بهاشتراک بگذارید.