غزلیات حافظ

معنی و تفسیر غزل ۴۶۵ حافظ: رفتم به باغ صبحدمی تا چنم گلی

غزل ۴۶۵ حافظ با مصرع «رفتم به باغ صبحدمی تا چنم گلی» آغاز می‌شود. در این غزل تعابیری وجود دارد که با تصویرسازی صبحگاه آغاز می‌شود که شاعر برای چیدن گل به باغ رفته است، ناگهان آواز بلبل به گوشش می‌رسد. حافظ می‌گوید بلبل بیچاره همچون من عاشق گلی شده بود و در چمن هیاهو می‌کرد. این غزل در دوران جوانی شاعر، زمانی که هنوز راه خود را در غزل‌سرایی نیافته و میل دلش گرایشی به مکتب وقوع داشته سروده شده است. شرح کامل معنی و تفسیر غزل ۴۶۵ را در سایت فال حافظ بخوانید.

توجه: فال و طالع‌بینی جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمی‌کنیم بر اساس آن تصمیم بگیرید.

غزل شماره ۴۶۵ حافظ

رفتم به باغ صبحدمی تا چنم گلی

آمد به گوش ناگهم آواز بلبلی

مسکین چو من به عشق گلی گشته مبتلا

و اندر چمن فکنده ز فریاد غلغلی

می‌گشتم اندر آن چمن و باغ دم به دم

می‌کردم اندر آن گل و بلبل تاملی

گل یار حسن گشته و بلبل قرین عشق

آن را تفضلی نه و این را تبدلی

چون کرد در دلم اثر آواز عندلیب

گشتم چنان که هیچ نماندم تحملی

بس گل شکفته می‌شود این باغ را ولی

کس بی بلای خار نچیده‌ست از او گلی

حافظ مدار امید فرج از مدار چرخ

دارد هزار عیب و ندارد تفضلی

معنی و تفسیر غزل ۴۶۵ حافظ

اگر با دقت در اطرافت نگاه کنی و در احوال دیگر انسان‌ها تأمل نمایی خواهی دید که افراد زیادی همدرد تو هستند، با دیدن آنها راه و روش برخورد با مشکلات را بیاموز. بدون تلاش و کوشش هرگز به جایی نمی‌رسی. آن کسی که گل می‌خواهد باید جور خار را تحمل کند، بنابراین هم و غم خود را برای رسیدن به مقصود به کار ببند و ناامید مشو. زندگی همیشه بر وفق مراد نمی‌چرخد. باید صبر و تحمل نمود و رنج و زحمت‌ها را به شادی و سرور تبدیل کرد.

به تعبیر دیگر:

اگر با دیده باز و حقیقت بین به اطراف خود بنگری خواهی دید که همدرد تو بسیارند. با دیدن آنها درس صبر و تحمل بیاموز و بدان که بی رنج هیچ گنجی میسر نمی شود. اگر طالب گل هستی بلای خار را باید تحمل کنی، ولی هرگز ناامید نشو زیرا همیشه امید گشایشی وجود دارد که تو از آن بی خبری، پس ناامیدی تو بیهوده است.

نتیجه تفال شما به غزل ۴۶۵

  • در اندیشه کار یا کسی یا چیزی می باشید که فکر شما را بی جهت مشغول کرده است. باید بدانید که هزاران درد و بلا در این دنیا وجود دارد اما برای دفع دردهایش، هیچ دوا و درمانی جز صبر، شکیبایی، مبارزه جدی و فعالانه وجود ندارد. پس ابداً نگران نباشید زیرا حال و کار شما به مراتب از دیگران بهتر است.
  • این نیت دارای عوامل گوناگونی است که اگر عوامل مثبت و منفی را در دو کفه از ترازو قرار دهید، زیان و ضرر آن در این موقعیت بیشتر است. پس به نفع شماست که از آن صرف نظر کنید یا لااقل در این زمان دست از این کار بردارید و آن را به موقعیت بهتری که مقدمات، اسباب و لوازم آن از هر جهت مهیا گردید، موکول سازید.
  • به یکی از مشاهد متبرکه بروید و با خواندن سوره مبارکه نوح، توکل بر خداوند داشته باشید تا موفق شوید.
  • خرید و فروش تفاوتی ندارد. مسافر شما فعلاً در وضعیتی قرار ندارد که بتواند از چگونگی کار خود، شما را مطلع سازد. انشاءالله در آینده مسائل او حل می شود. طلاق عملی می گردد ولی ازدواج مقدماتش فراهم نیست.
  • راز دل خود را فاش نکن. پولی را که پس انداز کرده ای، فعلاً خرج نکنید چون در آینده نزدیک وضع بهتری خواهید داشت.
  • آرامش هدف اصلی زندگی شماست. برای رسیدن به آن می کوشید ولی گاهی امور از دستتان خارج می شود. روحیه ای شاد و دریایی محبت و خلوص نیت دارید. نسبت به همسر خود احساس عجیبی دارید در عین اینکه کارهای او را قابل قبول می دانید، نسبت به بعضی کارهای وی شک و تردید دارید. این ناشی از علاقه شدید است. از امور هنری، مجالس و مسافرت لذت می برید.

تعبیر کامل غزل ۴۶۵ حافظ

رفتم به باغ صبحدمی تا چنم گلی

آمد به گوش ناگهم آواز بلبلی

یک صبحگاهان به بوستان رفتم تا گلی بچینم، ناگهان آواز هزاردستان به گوشم رسید.

مسکین چو من به عشق گلی گشته مبتلا

و اندر چمن فکنده ز فریاد غلغلی

بلبل بیچاره نیز مانند من به عشق گلی گرفتار شده و با آواز بلند خویش در سبزه‌زار شوری به پا کرده بود.

می‌گشتم اندر آن چمن و باغ دم به دم

می‌کردم اندر آن گل و بلبل تاملی

در آن مرغزار و گلزار می‌گشتم و هر لحظه درباره آن گل و بلبل دقت، تفکر و بررسی می‌کردم.

گل یار حسن گشته و بلبل قرین عشق

آن را تفضلی نه و این را تبدلی

گل با زیبایی دمساز و بلبل با عشق همنشین شده بود. نه گل لطف و عنایتی به بلبل نشان می‌داد و نه بلبل اندیشه دگرگونی در حال خود داشت.

چون کرد در دلم اثر آواز عندلیب

گشتم چنان که هیچ نماندم تحملی

آنگاه که آواز بلبل در دلم تأثیر کرد چنان از خودبی‌خود شدم که دیگر برایم هیچ تاب و تحمل باقی نماند.

بس گل شکفته می‌شود این باغ را ولی

کس بی بلای خار نچیده‌ست از او گلی

در این باغ روزگار، گل‌های بسیاری می‌شکفد، اما تا به‌حال کسی بدون آزار و سرزنش خار از آن گلی نچیده است.

حافظ مدار امید فرج از مدار چرخ

دارد هزار عیب و ندارد تفضلی

ای حافظ، از گردش روزگار امید گشایشی نداشته باش که این گردش هزار زشتی و کمبود دارد، بدون آنکه لطف و کرمی داشته باشد.


امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال می‌شویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل ۴۶۵ از بخش دیدگاه‌ها با ما به‌اشتراک بگذارید.

امتیاز نوشته:

میانگین امتیازات: ۵ / ۵. تعداد آرا: ۱۲

غزل‌های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *