غزلیات حافظ

معنی و تفسیر غزل ۳۹۲ حافظ: دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن

غزل ۳۹۲ حافظ با مصرع «دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن» آغاز می‌شود. در این غزل تعابیری وجود دارد که حافظ می‌پرسد می‌دانی که عامل خوشبختی و سعادت انسان چیست؟ و خودش پاسخ می‌دهد دیدن چهره محبوب و گدایی کردن در کوی او را بر پادشاهی کردن ترجیح دادن. این غزل در مدح شاه یحیی سروده شده است و از دوستی و فداکاری در راه او صحبت به میان آورده و آرزو می‌کند که بار دیگر پا به میدان نهاده و مانند غنچه گل شکوفا گردد. شرح کامل معنی و تفسیر غزل ۳۹۲ را در سایت فال حافظ بخوانید.

توجه: فال و طالع‌بینی جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمی‌کنیم بر اساس آن تصمیم بگیرید.

غزل شماره ۳۹۲ حافظ

دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن

در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن

از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن

از دوستان جانی مشکل توان بریدن

خواهم شدن به بستان چون غنچه با دل تنگ

وان جا به نیک نامی پیراهنی دریدن

گه چون نسیم با گل راز نهفته گفتن

گه سر عشقبازی از بلبلان شنیدن

بوسیدن لب یار اول ز دست مگذار

کآخر ملول گردی از دست و لب گزیدن

فرصت شمار صحبت کز این دوراهه منزل

چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن

گویی برفت حافظ از یاد شاه یحیی

یا رب به یادش آور درویش پروریدن

معنی و تفسیر غزل ۳۹۲ حافظ

بزرگترین سعادت و اقبال زندگی این است که دوستانی صاحب‌ذوق و مهرپرور داشته باشی که خوشبختانه تو از این نعمت برخوردار هستی. فرصت‌های گرانبها را که در اختیار داری به راحتی از دست مده. مانند آینه یکرو و یکرنگ باش تا زندگی سالم و خوبی در پیش داشته باشی.

کینه‌های قدیمی را از دلت بیرون کن و راه صلح و آشتی و دوستی را باز نما. زندگی بدون رفیق شفیق و یار همراه، بسیار سخت و دشوار است، کاری مکن که در آینده به‌خاطر رفتار امروزت با دوستان، پریشان‌خاطر شوی. اگر فرصت سفر پیش آمد، موقعیت را از دست مده که همسفران خوبی خواهی داشت.

به تعبیر دیگر:

بزرگترین ثروت و گنج نهانی دوست واقعی است که به لطف خدا تو از این نعمت برخورداری. بزودی سفری در پیش خواهی داشت که برایت سفری شاد و خاطره انگیز خواهد بود و صحبت هایی خواهی شنید که تحولی در زندگی تو ایجاد خواهد کرد. از این فرصت استفاده کن، زیرا فرصت رفته باز نخواهد گشت.

نتیجه تفال شما به غزل ۳۹۲

  • حضرت حافظ در غزل تاکید دارد که غم دنیا را نباید بخورید بلکه با عشق و محبت زندگی کنید و قلب را از باده ناب عرفان صفا بخشید. به همه چیز و همه کس محبت کنید و روزها را با غم و اندوه سپری نسازید.
  • تنها راه رسیدن به مقصود را دیدار یار و محبوب بدان. از اینکه با اضطراب و تشویش زندگی کنید، در حقیقت عمر را باخته اید. پس از مرگ متاسفانه بعد از مدتی شما را فراموش می کنند. همان طوریکه شما دیگران را فراموش کرده اید.
  • در فکر و اندیشه ای هستید که چه باید انجام دهید تا این نیت عملی گردد. بهترین راه این است، با یکی از آشنایان که به منزله پیر و مرشد است، مشورت کنید و پس از شور با توکل بر خدا، برای انجام نیت خود اقدام کنید. مسلماً موفقیت همگام شما است.
  • دلسرد و مغموم نباشید زیرا برای هر کار و عملی، رنج و زحمت وجود دارد که بدون آنها، شیرینی کار چندان حلاوتی ندارد. پس اقدام کنید تا شاهد موفقیت را در آغوش گیرید و از رقیبان جلوتر بیفتید.
  • شاعرانی که عشق بی پشتوانه را می ستایند و می سرایند، خیلی زود کتاب شعرشان بسته می شود. کسانی که آتش عشق مجازی گرمشان می سازد، خیلی زود سرد می شوند و آتش آنها به خاکستر سرد تبدیل می شود.
  • ایمان و عرفان را در دل شعله ور بدارید و آنگاه با دیده محبت به همه نگاه کنید، بویژه به پدر و مادر و همسر عشق بورزید و دل آنها را به دست آورید. خواهید دید چه گلستانی برای خود و دیگران ساخته اید.
  • اگر او در ادعا خود را برتر و بالاتر می داند، علتش این است که شما از ابتدا خود را در گرو محبت و اقدامات وی قرار داده اید. در سایه او حرکت کرده ای. بهتر است که در رفتار خود تجدید نظر کنید به شرطی که موجب آشوب نشود.

تعبیر کامل غزل ۳۹۲ حافظ

دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن

در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن

آیا می‌دانی که سعادت و اقبال در چیست؟ در دیدن روی محبوب و گدایی سر کوچه او را بر پادشاهی برتر شمردن.

از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن

از دوستان جانی مشکل توان بریدن

رشته امید از زندگی گسستن آسان است، اما از یاران یکدل و وابسته به جان بریدن دشوار و مشکل است.

خواهم شدن به بستان چون غنچه با دل تنگ

وان جا به نیک نامی پیراهنی دریدن

تصمیم دارم که مانند غنچه با دل تنگ و ملول خود به باغ رفته و در آنجا در حال شادی و مستی و در راه اصلاح و نیکنامی گریبان خود را چاک دهم.

گه چون نسیم با گل راز نهفته گفتن

گه سر عشقبازی از بلبلان شنیدن

گاهی در آنجا نسیم‌آسا اسرار پنهان عشق را در گوش گل باز‌گفته و گاهی راز عشقبازی را از بلبلان بشنوم.

بوسیدن لب یار اول ز دست مگذار

کآخر ملول گردی از دست و لب گزیدن

بوسیدن لب یار را از آغاز فراموش مکن که در پایان، بر اثر پشیمانی و دست و لب را از حسرت به دندان گزیدن، آزرده‌خاطر خواهی شد.

فرصت شمار صحبت کز این دوراهه منزل

چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن

معاشرت با دوستان را مغتنم شمرده و فرصت را از دست مده که وقتی از این اقامتگاه که بر سر دو راهی است، از هم جدا شویم دیگر به هم نمی‌رسیم.

گویی برفت حافظ از یاد شاه یحیی

یا رب به یادش آور درویش پروریدن

گویا حافظ از خاطر شاه یحیی فراموش شده است، خدایا بنده‌نوازی و درویش‌پروری را به یاد او بینداز.


امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال می‌شویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل ۳۹۲ از بخش دیدگاه‌ها با ما به‌اشتراک بگذارید.

امتیاز نوشته:

میانگین امتیازات: ۵ / ۵. تعداد آرا: ۱۲

غزل‌های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *