غزلیات حافظ

معنی و تفسیر غزل ۲۹۱ حافظ: ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش

غزل ۲۹۱ حافظ با مصرع «ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش» آغاز می‌شود. در این غزل تعابیری وجود دارد که حافظ می‌گوید که بخت خود را در این شهر یا در کل جهان آزموده و آن را همچون ورطه بلا دیده که باید خود را از آن نجات دهد. شاعر از فرط آه کشیدن و دست گزیدن، مانند گل سرخ به تن چاک‌چاک خودش آتش زده است. این غزل بازگو کننده مکنونات قلبی حافظ در موقعیتی است که شیخ زین‌الدین کلاه علیه او شروع به پرونده‌سازی کرده است. شرح کامل معنی و تفسیر غزل ۲۹۱ را در سایت فال حافظ بخوانید.

توجه: فال و طالع‌بینی جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمی‌کنیم بر اساس آن تصمیم بگیرید.

غزل شماره ۲۹۱ حافظ

ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش

بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش

از بس که دست می‌گزم و آه می‌کشم

آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش

دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که می‌سرود

گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش

کای دل تو شاد باش که آن یار تندخو

بسیار تندروی نشیند ز بخت خویش

خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد

بگذر ز عهد سست و سخن‌های سخت خویش

وقت است کز فراق تو وز سوز اندرون

آتش درافکنم به همه رخت و پخت خویش

ای حافظ ار مراد میسر شدی مدام

جمشید نیز دور نماندی ز تخت خویش

معنی و تفسیر غزل ۲۹۱ حافظ

چیزی را از دست داده‌ای و از مردمان ناملایمت‌های بسیاری دیده‌ای، اکنون بسیار اندوهگین هستی اما غصه خوردن و افسوس برای آن چیزی که از دست داده‌ای برای تو سودی ندارد. بهتر است برای جبران این کمبود، دوباره تلاش کنی و راه‌های بیشتری را آزمایش کنی. دشمنانت به زودی سزای اعمالشان را خواهند دید.

کارها را سخت نگیر زیرا در این صورت به جایی نخواهی رسید. اگر می‌خواهی در دنیا سختی نبینی وفای به عهد و نیکوسخن‌گفتن را فراموش مکن. به وعده‌های پوچ دیگران دل مبند. قبول کن که قرار نیست که زندگی همیشه خوش و خرم باشد و همواره کامروا باشی.

به تعبیر دیگر:

با وضعیت فعلی تو امکان موفقیتت بسیار کم است و تو باید به جای غصه خوردن و رنج کشیدن تغییری اساسی در زندگی خود بدهی. به وعده های پوچ و توخالی این و آن دل مبند و توقع نداشته باش، همه آنچه که آرزوی آن را داری برایت به یکباره میسر شود و جاودانه بماند.

نتیجه تفال شما به غزل ۲۹۱

  • حضرت حافظ در بیت های پنجم تا هفتم می فرماید: اگر موج های حادثه به آسمان برسد، عارف از آن متاثر نمی شود و رخت و بخت و اسباب و اثاثیه خود را با آب تر نمی کند. ای یار، اگر می خواهی که دشواری و آسانی روزگار سپری گردد و تو را ناراحت نسازد، از پیمان نا استوار و گفتار تند برحذر باش. ای حافظ اگر قرار باشد آرزوی دل همیشه آسان بدست آید، جمشید هم از تخت شاهی جدا نمی ماند. حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
  • این نیت فراز و نشیب های فراوانی دارد. باید شما یا آن را تحمل کنید یا فعلاً به صلاح شما می باشد که از آن صرف نظر کنید و یا آن را به زمان دیگری موکول سازید. زیرا هرکاری باید پخته و آماده شود. پس مقدماتی لازم دارد چون مقدمات این نیت کاملاً آماده و مهیا نمی باشد. از آن فعلاً صرف نظر کنید و به یکی از مشاهد متبرکه بروید و دعا کنید.
  • گفته اند بر اثر صبر، نوبت ظفر آید. شما عجله نفرمایید. موقعیت های بیشتر و بهتر در انتظار شماست. دنیا برای هیچ کس به آخر نمی رسد.
  • خوددار باشید و خود خوری و لجبازی نکنید که پشیمان می شوید. بد اخلاق و تند خویی هم اندازه ای دارد زیرا اطرافیان از شما دوری می کنند. شما که با کوچکترین کاری قهر و آشتی می کنید و تحمل ندارید، چگونه توقع دارید دیگران صبور باشند؟
  • به او پیله نکنید و او را در تنگنا قرار ندهید زیرا ناچار می شود دست به کاری بزند که جداً به ضرر همه تمام خواهد شد. پس او را به حال خود بگذارید.
  • اگر شخصی یا چیزی مفقود شده و می خواهید سالم به خانه بازگردد، سوره مبارکه حجر آیه ۶۷ تا ۷۵ را با حضور قلب و معنی بخوانید.
  • از طریق موبایل و اینترنت به دنبال نباشید زیرا امواج اگر چه با سرعت انتقال مفاهیم می رسانند ولی در برابر ابراز عشق و عمل ناتوانند.

تعبیر کامل غزل ۲۹۱ حافظ

ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش

بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش

ما بخت و اقبال خود را در این شهر امتحان کرده‌ایم، باید بار و بنه خود را از این مهلکه بیرون بکشیم.

از بس که دست می‌گزم و آه می‌کشم

آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش

از بس که در اثر پشیمانی پشت دست خود را به دندان می‌گزم و آه حسرت می‌کشم، مثل گل آتش جای جای دست و بدن خود را قرمز کرده به آن آتش زدم.

دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که می‌سرود

گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش

دیشب چقدر برایم دلنشین بود، که بلبلی ترانه‌سرایی می‌کرد درحالی‌که گل روی شاخه گوش فرا داشته بود.

کای دل تو شاد باش که آن یار تندخو

بسیار تندروی نشیند ز بخت خویش

که‌ای دل، خوش باش و غصه نخور) که آن یار آتشین مزاج چه بسیار که از بخت بد خود با چهره درهم و روی ترش به سر برد.

خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد

بگذر ز عهد سست و سخن‌های سخت خویش

اگر مایل هستی که کار‌های مشکل و آسان دنیا بر تو به سهولت بگذرد، از سست پیمانی و گفتن سخنان ناهنجار پرهیز کن.

وقت است کز فراق تو وز سوز اندرون

آتش درافکنم به همه رخت و پخت خویش

زمان آن رسیده که از دوری تو و آه دلم، به جامه و زیرانداز خودم آتش بزنم.

ای حافظ ار مراد میسر شدی مدام

جمشید نیز دور نماندی ز تخت خویش

حافظا، اگر پیوسته اوقات دسترسی به آرزو‌ها آسان بود، جمشید از تاج و تخت خود دور نمی‌ماند و از ضحاک شکست نمی‌خورد.


امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال می‌شویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل ۲۹۱ از بخش دیدگاه‌ها با ما به‌اشتراک بگذارید.

امتیاز نوشته:

میانگین امتیازات: ۵ / ۵. تعداد آرا: ۱۲

غزل‌های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *