غزلیات حافظ

معنی و تفسیر غزل ۱۱۰ حافظ: پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد

غزل ۱۱۰ حافظ با مصرع «پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد» آغاز می‌شود. در این غزل تعابیری وجود دارد که حافظ از عشقی یاد می‌کند که تناسبی با سن و سال او ندارد، راز نهفته عشق او آشکار شده و از زیبایی معشوق خونین دل شده است. در انتهای غزل طینت و ذات بد را غیرقابل تغییر می‌داند حتی اگر شخص تلاش کند. این غزل مربوط به سال‌های آخر شعر و شاعری او و بازگشت از تبعید می‌شود و غزلی است تفننی که گریزی هم به شاه شجاع دارد. شرح کامل معنی و تفسیر غزل ۱۱۰ را در سایت فال حافظ بخوانید.

توجه: فال و طالع‌بینی جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمی‌کنیم بر اساس آن تصمیم بگیرید.

غزل شماره ۱۱۰ حافظ

پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد

وان راز که در دل بنهفتم به درافتاد

از راه نظر مرغ دلم گشت هواگیر

ای دیده نگه کن که به دام که درافتاد

دردا که از آن آهوی مشکین سیه چشم

چون نافه بسی خون دلم در جگر افتاد

از رهگذر خاک سر کوی شما بود

هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد

مژگان تو تا تیغ جهانگیر برآورد

بس کشته دل زنده که بر یک دگر افتاد

بس تجربه کردیم در این دیر مکافات

با دردکشان هر که درافتاد برافتاد

گر جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد

با طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد

حافظ که سر زلف بتان دست کشش بود

بس طرفه حریفیست کش اکنون به سر افتاد

معنی و تفسیر غزل ۱۱۰ حافظ

وظیفه‌ای برعهده تو قرار گرفته که بیش از حد توان و طاقت توست اما با کمی تلاش و کوشش و کمک گرفتن از دیگران از پس آن برمی‌آیی. اعتدال و میانه‌روی در هر کاری را فراموش مکن. صادق باش تا بتوانی به هر چیزی که می‌خواهی برسی. اگر با دیگران با مکر و حیله رفتار کردی، خودت گرفتار مکر و حیله خواهی شد و این بسیار بد است و عاقبت خوبی ندارد.

به تعبیر دیگر:

پس از مدتها اکنون فکر و ایده جدیدی به سر شما افتاده است که نیرویی تازه به شما بخشیده. بدان که عملی کردن این کار سختی و مشقات بسیاری دارد. ولی آنچه عایدت می شود خستگی تمام این سختی ها را از تنت بدر خواهد کرد. تو چون ذاتی پاک و خوب داری به موفقیت خواهی رسید و خدا یاریت خواهد کرد.

نتیجه تفال شما به غزل ۱۱۰

  • گویا فکر می کنی که بر سر دو راهی قرار گرفته ای و نظر خوبی نداری. باید بدانی که تردید، عامل شکست می باشد. پس فوری تصمیم بگیر و یکی را انتخاب کن و با دقت، سرعت عمل، وقت شناسی و علاقه اقدام کن. به قول کنفوسیوس: “سفر هزاران کیلومتری با یک گام آغاز می شود.”
  • یکی به شما خیانت کرده تا آخر همین ماه سزا و صدمه اش را شدیداً خواهد دید. پس او را به خدا واگذار کن.
  • حضرت حافظ در بیت پنجم و ششم می فرماید: حیفا که برای خاطر عشق آن آهوی مشکین سیه چشم، خون دلم چون نافه به جگرم ریخت و به رنج افتادم. هر نافه که در دست نسیم سحر هست، از خاک راه سر کوی شماست.
  • همین که مژگاه تو خنجر برای تصاحب جهان عشق کشید، از کشتگان تیغ تو که با نثار جان زندگی ابدی یافته اند، کشته ها پدید آمد.
  • بارها تجربه کردیم، در این دنیا که خانه پاداش و جزاست، هر کسی که با باده نوشان عشق کهن به مخالفت برخیزد و مبازه کند، از ریشه کنده می شود.سنگ سیاه، اگر جان هم بدهد و سعی و کوشش کند، لعل نمی شود زیرا سرشت او چنین است که بدگوهر و بد ذات خلق شده است.حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
  • اگر او را رها کنی، چیزی از دست نمی دهی. بلکه در همین ماه ملاقاتی در پیش خواهی داشت که بسیار نافع است.
  • بگذار دیگران هر چه می خواهند، بگویند. شما با مشورت یکی از عزیزان درست ترین راه را انتخاب کنید و تابع وسوسه های این و آن نشوید. با قدرت به جلو گام بردار و بر خدا توکل کن که حتماً در این حالت پیروز می شوید.
  • ویژگی های شما عبارت اند از: شجاع و نترس، پر سر و صدا، جسور، مهاجم، قوی، حادثه جو، پشتکار، کاردار، سخاوتمند، پر اولاد، خوشگذران، با چشمانی نافذ و پر قدرت.
  • خرید و فروش عالی است. مسافر می آید. هدیه ای دریافت می کنید.

تعبیر کامل غزل ۱۱۰ حافظ

پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد

وان راز که در دل بنهفتم به درافتاد

هنگام پیری، عشق دوران جوانی به سرم افتاد و راز عشق را که در دل پنهان کرده بودم آشکار شد. عشق و عاشقی معمولاً صفت جوانان است و حافظ با دانستن این قضیه عشق خود را عجیب می‌داند و از آن بدتر راز عشقش پیش همگان فاش شده است.

از راه نظر مرغ دلم گشت هواگیر

ای دیده نگه کن که به دام که درافتاد

از طریق نگاه کردن، مرغ دلم راه آسمان را در پیش گرفت،‌ ای چشم من، خوب حواست را جمع کن تا ببینی که دل به دام چه کسی افتاده است. یعنی به چهره زیبای یار نگاه کردم و دلم از دستم رفت و اکنون در دام دوست است.

دردا که از آن آهوی مشکین سیه چشم

چون نافه بسی خون دلم در جگر افتاد

افسوس و حسرت می‌خورم که از دست عشق آن آهوی مشک‌دار خوشبوی چشم سیاه، خون دل زیادی مانند نافه بر جگرم ریخت. عشق آن محبوب خونین دلم کرده است. نافه کیسه‌ای زیر شکم آهو است که مشک همان ماده سیاه خوشبو در آن قرار دارد.

از رهگذر خاک سر کوی شما بود

هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد

هر نافه خوشبویی که در دست نسیم سحرگاهان افتاد و هر باد خوشبویی که می‌وزد، به واسطه خاک خوشبوی سر کوی شما بود.

مژگان تو تا تیغ جهانگیر برآورد

بس کشته دل زنده که بر یک دگر افتاد

زمانی که مژه‌های تو شمشیر عالمگیر خود را کشیدند، زنده‌دلان بسیاری کشته شد و کشته‌ها روی هم افتادند. از کُشته پُشته ساختن و روی هم انداختن کشته‌ها کنایه از کثرت و زیادی آنهاست یعنی نوک مژگان تو عاشقان و فداییان بسیاری دارد.

بس تجربه کردیم در این دیر مکافات

با دردکشان هر که درافتاد برافتاد

ما در طول عمرمان تجربه بسیار آموختیم و دانستیم که در این سرای جزادهنده، هر کس با دُردنوشان ستیزه و جنگ کند، نابود خواهد شد. دیر مکافات یا همان دار مکافات صفت این جهان است یعنی هرکس بدی کند، نتیجه‌اش را خواهد دید. دردکشان کنایه از انسان‌های فقیر اما نیکوخصال است که چون پول چندان نداشتند، شراب ارزان می‌خوردند.

گر جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد

با طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد

سنگ سیاه حتی اگر جان خود را هم فدا کند یعنی نهایت تلاش خود را بنماید، باز هم لعل و گوهر نخواهد شد، زیرا اگر کسی از اصل بد باشد، نمی‌تواند با سرشت واقعی خود کاری کند. این بیت را در کنایه به فرد بدذات می‌گوید که خودش را هم بکشد، ارجمند نمی‌شود.

حافظ که سر زلف بتان دست کشش بود

بس طرفه حریفیست کش اکنون به سر افتاد

حافظ که سر گیسوی زیبارویان را در دست داشت، عاشقی چابک بود که اکنون با سر به زمین افتاده است. یعنی حال امروزم را نگاه نکن، من در جوانی با زیبارویان همدم و همنشین بودم


امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال می‌شویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل ۱۱۰ از بخش دیدگاه‌ها با ما به‌اشتراک بگذارید.

امتیاز نوشته:

میانگین امتیازات: ۵ / ۵. تعداد آرا: ۱۲

غزل‌های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *