غزلیات حافظ

معنی و تفسیر غزل ۸۶ حافظ: ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت

غزل ۸۶ حافظ با مصرع «ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت» آغاز می‌شود. در این غزل تعابیری وجود دارد که خوشحالی و خوشدلی شاعر از به قدرت رسیدن مجدد شاه شجاع به خوبی استنباط می‌شود. به شکرانه آنکه دوباره کار ممدوحش درگرفته از ساقی می‌خواهد که می را پیش آورد. این اوضاع شادی‌بخش مختص حافظ نیست و همگان را از آن نصیب است. عشق روی کار آمده، مفتی ریاکار از صحنه محو شده و بار غم رفته است. شرح کامل معنی و تفسیر غزل ۸۶ را در سایت فال حافظ بخوانید.

توجه: فال و طالع‌بینی جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمی‌کنیم بر اساس آن تصمیم بگیرید.

غزل شماره ۸۶ حافظ

ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت

کار چراغ خلوتیان باز درگرفت

آن شمع سرگرفته دگر چهره برفروخت

وین پیر سالخورده جوانی ز سر گرفت

آن عشوه داد عشق که مفتی ز ره برفت

وان لطف کرد دوست که دشمن حذر گرفت

زنهار از آن عبارت شیرین دلفریب

گویی که پسته تو سخن در شکر گرفت

بار غمی که خاطر ما خسته کرده بود

عیسی دمی خدا بفرستاد و برگرفت

هر سروقد که بر مه و خور حسن می‌فروخت

چون تو درآمدی پی کاری دگر گرفت

زین قصه هفت گنبد افلاک پرصداست

کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت

حافظ تو این سخن ز که آموختی که بخت

تعویذ کرد شعر تو را و به زر گرفت

معنی و تفسیر غزل ۸۶ حافظ

به زودی به مراد دلت خواهی رسید و حال و روزت بسیار خوب می‌گردد. در امر ازدواج توفیق خواهی یافت. دشمنان تو در این مقطع زمانی شکست خورده‌اند و این از لطف و بزرگی خداوند بوده است. رنجش و آزار پایان یافته است. کاری را که در پیش گرفته‌ای رها مکن که سرانجامی جز پیروزی و ثروت در آن ندارد. این‌ها نتیجه دعاهایی است که به درگاه خدا کرده‌ای.

به تعبیر دیگر:

کار شما رونقی دوباره خواهد یافت و فرصت های از دست رفته دوباره جبران خواهد شد و دشمنان شما عرصه را به نفعتان خالی خواهند کرد. کسی وارد زندگیتان می شود که بار غم شما را از دوش بر می دارد و شما را از هر نظر بی نیاز می کند. ضمن آنکه به موقعیت های مالی بزرگی خواهید رسید.

نتیجه تفال شما به غزل ۸۶

  • حضرت حافظ در بیت دوم صریح و روشن می فرماید:آن شمع مشتعل، دوباره چهره اش را بر افروخت و این پیر سالخورده، از آنکه آن شمع، دوباره چهره اش را روشن کرده، جوانی را از سر گرفت.
  • حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
  • مدتی گره ای در کار شما است و از مطلبی یا چیزی رنج می برید که باعث ناراحتی شدید شماست. به شما مژده می دهم، به زودی ناراحتی پایان می یابد و کبوتر کامیابی بر بام منزل شما نشسته و منتظر ورود است.
  • با روحیه ای قوی و مصمم و با توکل بر خدا و انرژی بازیافته، مجدداً با اراده و علاقه بر توسن موفقیت گام بزن و در میدان خوشبختی حرکت کن که خداوند پشتیبان شما است و حتماً نذر خود را ادا کن.
  • به زودی به شما یا یکی از بستگان نزدیک شما، مقامی پیشنهاد می کنند که این موفقیت، موجب سرافرازی همه شما خواهد شد.
  • آینده ای درخشان در انتظار شماست. به همین جهت، بسیار مواظب و مراقب باشید. بویژه شخصی کوتاه قد و چهار شانه که موهایی رنگی دارد و سینه ای کوچک. بهتر است در کارها و روابط بیشتر تفکر کنید. ولی در عوض یکی از بستگان نزدیک به شما مهر و محبت فراوان دارد. با او مشورت کنید.
  • با استادی فرهیخته برخورد می کنید. نصایح او را حتماً به کار گیرید که بسیار خیر خواهانه است. مسافر به سلامت می آید. خبر و هدیه ای دریافت می کنید. خرید و فروش هر دو سودمند است. در انتظار چیزی هستید ولی تردید دارید. سعی کنید آستین ها را بالا بزنید و با کمال خونسردی عمل کنید که موفقیت در انتظار شما می باشد. زیرا ستاره شما در برج ثور (اردیبهشت) قرار دارد و خوشبختی از این پس همراه شماست.
  • اراده و علاقه مرکب موفقیت شما هستند. پس با کوشش تاخت و تاز کنید.
  • یکی از دوستان نزدیک شما به بیماری دچار شده است. به او توصیه کنید به پزشکی حاذق که در خارج شهر است، مراجعه کند.
  • چیزی گم کرده ای. به زودی با تلاش و اراده و علاقه آنرا به دست خواهید آورد.

تعبیر کامل غزل ۸۶ حافظ

ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت

کار چراغ خلوتیان باز درگرفت

ای ساقی بیا که یار از رُخش پرده و حجاب را برداشت و باز چراغِ اهلِ خلوت روشن شد. رُخِ جانان را به چراغ روشن و مستور کردن روی و پشت پرده قرار گرفتن او را به خاموشی چراغ تشبیه می‌کند و دوباره برداشتن حجاب و نشان دادن رویش را به چراغی تشبیه می‌کند که برای بارِ دوم شعله‌ور شده است.

آن شمع سرگرفته دگر چهره برفروخت

وین پیر سالخورده جوانی ز سر گرفت

آن شمعِ مشتعل دوباره چهره‌اش را برافروخت و این پیرِ کهنسال از این که شمع دوباره مشتعل شده جوانی را از سر گرفت یعنی دوباره جوان شد. حاصل مقصود اینکه از وقتی که جانان چهره‌اش را از ما مستور و پوشیده می‌داشت ضعفِ پیری و ناتوانی ما را عارض شده بود. اما همین که چهره خود را نمایان ساخت از ذوق و شوقش جوانی را از نو شرع کردیم.

آن عشوه داد عشق که مفتی ز ره برفت

وان لطف کرد دوست که دشمن حذر گرفت

در برخی از نسخه‌ها به جای «عشق» «یار» و در بعضی «باده» آمده و به جای «مفتی» نیز «تقوی» آمده است.

عشق آن عشوه را داد و آن جلوه را کرد که تقوی و فتوی از میان رفت. یعنی عشق حالت و کیفیتی دارد که عاشق را از زهدِ خشک، سلامت نگه می‌دارد؛ و مفتی را از فتوی دادن باز می‌دارد و باده هم همین حالت و کیفیت را دارد.

دوست به قدری به ما لطف نمود و احسان کرد که رقیب ترسید که مبادا ما را از خاصان خویش کند و از او کاملاً اعراض نماید. یا خودِ یار آن جلوه و عشق را داد که اهلِ تقوی را از تقوی و مفتی را از فتوی بازداشت. یعنی عشق یار به اینان یک حالت و کیفیتی داد که به کُل از کاری که بدان معتاد بودند منصرفشان نمود و طبیعت تعلق و تعشق را به آن‌ها بخشید.

زنهار از آن عبارت شیرین دلفریب

گویی که پسته تو سخن در شکر گرفت

امان از سخنان و الفاظ و عبارات شیرین و فریبنده دل تو یعنی در تکلمِ تو یک لذت و یک شیرینی نهفته است که هر شنونده بی‌اختیار فریفته تو شده و واله و شیدایت می‌گردد مثلِ اینکه سخنت را به شکر آغشته نموده و از شکر بیرون می‌آوری.

بار غمی که خاطر ما خسته کرده بود

عیسی دمی خدا بفرستاد و برگرفت

بارِ غمی که خاطرِ ما را مجروح کرده بود یعنی ما را به سختی رنج می‌داد، خداوند یک طبیبِ عیسی‌نفس فرستاد و آن غم را بر طرف کرد و از میان برداشت. یعنی به سببِ فراقِ جانان خاطرمان مغموم و مهموم شده بود، امّا حق تعالی جانان را برای ما فرستاد و آن بار‌های غم را به کُل برطرف کرد.

هر سروقد که بر مه و خور حسن می‌فروخت

چون تو درآمدی پی کاری دگر گرفت

هر محبوبِ سرو قد که به ماه و خورشید، حُسن می‌فروخت یعنی به جهت زیبایی اظهارِ برتری می‌کرد، وقتی تو آمدی، حُسن‌فروشی را ترک نمود و به کارِ دیگر پرداخت زیرا در جایی که تو باشی حُسن و زیبایی آنان را رونق و رواج نماند.

زین قصه هفت گنبد افلاک پرصداست

کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت

هفت گنبدِ آسمان پُر از آواز داستان عشق و محبت است. اما فرد کوتاه‌فکر را ببین که موضوعِ بدین بزرگی را خیلی جزیی گرفت و کم اعتبار جلوه داد. حاصل مطلب اینکه: کسی که از عالَم عشق و محبت بی خبر باشد آن را کوچک و بی‌اهمیت می‌داند.

حافظ تو این سخن ز که آموختی که بخت

تعویذ کرد شعر تو را و به زر گرفت

ای حافظ، این طرز سخن گفتن را از چه کسی یاد گرفته‌ای که بخت و اقبال شعرت را حمایل کرده و طلا گرفته است. یعنی شعرِ تو حتماً خاصیتی دارد که آسمان با آن همه بلندی، شعر تو را گرامی داشته و بزرگ می‌دارد.


امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال می‌شویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل ۸۶ از بخش دیدگاه‌ها با ما به‌اشتراک بگذارید.

امتیاز نوشته:

میانگین امتیازات: ۵ / ۵. تعداد آرا: ۱۲

غزل‌های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *