غزلیات حافظ

معنی و تفسیر غزل ۳۲۵ حافظ: گر دست دهد خاک کف پای نگارم

غزل ۳۲۵ حافظ با مصرع «گر دست دهد خاک کف پای نگارم» آغاز می‌شود. این غزل تحت تأثیر غزل سلمان ساوجی «بر خاک درش میرم و چون خاک شوم من» و به استقبال او سروده شده است. حافظ می‌گوید اگر خاک کف پای نگار به دستم برسد، آن را به عنوان توتیا و داروی شفای چشم بر صفحه دیدگانم جای خواهم داد. به امید رسیدن به آغوش تو در اشک غرق شدم و امیدوارم که موج سیلاب اشک تو را به کنار من برساند. شرح کامل معنی و تفسیر غزل ۳۲۵ را در سایت فال حافظ بخوانید.

توجه: فال و طالع‌بینی جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمی‌کنیم بر اساس آن تصمیم بگیرید.

غزل شماره ۳۲۵ حافظ

گر دست دهد خاک کف پای نگارم

بر لوح بصر خط غباری بنگارم

بر بوی کنار تو شدم غرق و امید است

از موج سرشکم که رساند به کنارم

پروانه او گر رسدم در طلب جان

چون شمع همان دم به دمی جان بسپارم

امروز مکش سر ز وفای من و اندیش

زان شب که من از غم به دعا دست برآرم

زلفین سیاه تو به دلداری عشاق

دادند قراری و ببردند قرارم

ای باد از آن باده نسیمی به من آور

کان بوی شفابخش بود دفع خمارم

گر قلب دلم را ننهد دوست عیاری

من نقد روان در دمش از دیده شمارم

دامن مفشان از من خاکی که پس از من

زین در نتواند که برد باد غبارم

حافظ لب لعلش چو مرا جان عزیز است

عمری بود آن لحظه که جان را به لب آرم

معنی و تفسیر غزل ۳۲۵ حافظ

در دوستی نمونه هستی و هر کاری که از دستت بربیاید برای دوستانت انجام می‌دهی ولی یک‌بار هم آن‌ها را امتحان کن ببین همین احساس را نسبت به تو دارند یا نه و فقط در دوران خوشی و شادی همراه تو هستند.

شفای دلت را از خدا بخواه. هر انسانی در زندگی دو روزه دنیا بایستی کاری کند که بعد از مردنش خوبی‌های او همیشه ماندگار بمانند. بیشتر با خدا باش و عبادت کن. به زودی به خواسته دلت می‌رسی که همچون عمر دوباره است.

به تعبیر دیگر:

برای رسیدن به نیتی که در سر داری با تمام نیرو در تلاشی و از هیچ گونه تلاشی فروگذار نمی کنی. هیچ کس نخواهد توانست در راه رسیدن تو به مقصودت خللی ایجاد کند. تو در چند قدمی پیروزی ایستاده ای و به امید خدا به زودی آنچه را که خواهان آن هستی، بدست خواهی آورد.

نتیجه تفال شما به غزل ۳۲۵

  • در اندیشه ای هستید که دست برداشتن از آن برایتان مشکل است. حال که چنین اصرار دارید حافظ نیز با شما هم عقیده است.
  • حضرت حافظ در بیت های سوم، هفتم و هشتم می فرماید: اگر پروانه آن جانان در طلب جان من باشد، مانند شمع در یک لحظه آن را تقدیمش می کنم. اگر محبوب برای قلب ناخالص من مقدار و ارزش معین کند، من از اشک چشم را در راهش می گذرام. از من خاکی و خاکسار که حتی پس از مرگ من، باد هم قادر نخواهد بود که من را از درگاه تو بیرون برد.
  • این نیت نیاز به زمان، صبر و شکیبایی دارد. باید مقدمات آن از هر جهت فراهم گردد. پس به یکی از مشاهد متبرکه بروید و دعا و نذر خود را ادا کنید. ضمناً با درایت و کیاست، با یکی از نزدیکان صمیمی مشورت نموده و اقدام نمایید. زیرا خامی و ناپختگی، کارها را پیچیده تر می کند. بنابراین از لجبازی و خودخواهی دست بردارید و با مساعدت دیگران، با فعالیت، تلاش، دقت و توکل بر خداوند اقدام کنید تا موفق شوید.
  • یکی از اعضای خانواده که مستجاب الدعوه می باشد، سخت از شما ناراحت است. لطفاً هر چه زودتر، دل او را به دست آورید.
  • اگر از کار دیگران ناراحت شدید، با قلب پاک خود آن ناراحتی را از خود دور کن. مسافرت را توصیه می کنم. خرید و فروش تفاوتی ندارد. تغییر شغل به صلاح نمی باشد. ملاقات مهم و عدیده ای در پیش است. به زودی مسافرتی سود آور خواهید داشت.

تعبیر کامل غزل ۳۲۵ حافظ

گر دست دهد خاک کف پای نگارم

بر لوح بصر خط غباری بنگارم

اگر گرد و خاک زیر پای معشوق به دستم بیفتد، با آن، خطی مانند خط ریز و نرم غبار بر صفحه چشمم خواهم نوشت.

بر بوی کنار تو شدم غرق و امید است

از موج سرشکم که رساند به کنارم

در آرزوی آغوش تو در دریای اشک‌هایم غرق شدم و امیدوارم که این موج، مرا به ساحل آرزویم برساند.

پروانه او گر رسدم در طلب جان

چون شمع همان دم به دمی جان بسپارم

اگر فرمان و دستور او برای خواستن جان من به گوشم برسد در همان لحظه همانند شمع در یک لحظه جان می‌سپارم.

امروز مکش سر ز وفای من و اندیش

زان شب که من از غم به دعا دست برآرم

امروز از وفاداری با من، سر باز مزن و از آن شبی بیم داشته باش که من از دست غم تو دست به دعا به سوی خدا بلند کنم.

زلفین سیاه تو به دلداری عشاق

دادند قراری و ببردند قرارم

دو گیسو‌های بافته سیاه تو با هم قرار گذاشتند تا از عشاق دلبری کنند و صبر و قرار را از دل من بردند.

ای باد از آن باده نسیمی به من آور

کان بوی شفابخش بود دفع خمارم

ای نسیم صبا، از آن شراب بویی برای من بیاور، زیرا که بوی شراب شفابخش سبب رفع خماری از من می‌شود.

گر قلب دلم را ننهد دوست عیاری

من نقد روان در دمش از دیده شمارم

اگر دوست برای زر ناسره دل من ارزشی قایل نشود، من سکه رایج اشکم را از راه چشم برایش می‌شمارم و در پایش نثار می‌کنم.

دامن مفشان از من خاکی که پس از من

زین در نتواند که برد باد غبارم

از من فقیر خاک‌نشین روی برمتاب، زیرا پس از مرگم، باد هم نمی‌تواند غبارم را از آستانه تو برگیرد و از درگاه تو دور کند.

حافظ لب لعلش چو مرا جان عزیز است

عمری بود آن لحظه که جان را به لب آرم

ای حافظ، از آنجایی که لب سرخ رنگ یار مانند جان برای من گرامی است، آن لحظه‌ای که لبانم بر لب‌هایش برسد برای من در حکم زندگی تازه است.


امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال می‌شویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل ۳۲۵ از بخش دیدگاه‌ها با ما به‌اشتراک بگذارید.

امتیاز نوشته:

میانگین امتیازات: ۵ / ۵. تعداد آرا: ۱۲

غزل‌های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *