غزلیات حافظ

معنی و تفسیر غزل ۳۲۲ حافظ: خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم

غزل ۳۲۲ حافظ با مصرع «خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم» آغاز می‌شود. در این غزل تعابیری وجود دارد که شاعر به محبوب می‌گوید خیال صورت تو را در پس پرده چشمانم می‌دیدم که هیچ معشوقی به زیبایی تو ندیده‌ام و وصفش را هم نشنیده‌ام. این غزل در استقبال غزلی از خواجوی کرمانی سروده شده است و حافظ با هنرمندی خویش مضامین و گلایه‌های عاشقانه را ساخته و پرداخته و در اصل به یاری ریزه کاری‌های علم بدیع به نظم درآورده است. شرح کامل معنی و تفسیر غزل ۳۲۲ را در سایت فال حافظ بخوانید.

توجه: فال و طالع‌بینی جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمی‌کنیم بر اساس آن تصمیم بگیرید.

غزل شماره ۳۲۲ حافظ

خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم

به صورت تو نگاری ندیدم و نشنیدم

اگر چه در طلبت همعنان باد شمالم

به گرد سرو خرامان قامتت نرسیدم

امید در شب زلفت به روز عمر نبستم

طمع به دور دهانت ز کام دل ببریدم

به شوق چشمه نوشت چه قطره‌ها که فشاندم

ز لعل باده فروشت چه عشوه‌ها که خریدم

ز غمزه بر دل ریشم چه تیرها که گشادی

ز غصه بر سر کویت چه بارها که کشیدم

ز کوی یار بیار ای نسیم صبح غباری

که بوی خون دل ریش از آن تراب شنیدم

گناه چشم سیاه تو بود و گردن دلخواه

که من چو آهوی وحشی ز آدمی برمیدم

چو غنچه بر سرم از کوی او گذشت نسیمی

که پرده بر دل خونین به بوی او بدریدم

به خاک پای تو سوگند و نور دیده حافظ

که بی رخ تو فروغ از چراغ دیده ندیدم

معنی و تفسیر غزل ۳۲۲ حافظ

سال‌هاست قصد رسیدن به هدفی را داری و با سختی‌ها و مشکلات فراوانی در راه رسیدن به مقصود برخورد می‌کنی که گذر از آن‌ها غیرممکن نیست. مشکلات در برابر اراده محکم و شوق تو بسیار کوچک هستند، اگر از مشکلات نترسی و ناامید نشوی، به هدف خود خواهی رسید.

گاهی احساس می‌کنی که سرعت حرکت تو به سوی هدف پایین است اما رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود، از پای منشین و به حرکت ادامه بده که عاقبت به مراد و منظورت خواهی رسید. در این راه به خداوند توکل کن تا آرامش داشته باشی.

به تعبیر دیگر:

سالهاست که در انجام نیتی تلاش بسیار می کنی و با سعی و کوشش فراوان تمام مشکلات را از سر راه برداشته ای و تمام هدفت رسیدن به آن مقصود است. مطمئن باش که عاقبت جوینده یابنده خواهد بود و تلاشهای تو نیز بی ثمر نخواهد ماند. پس هرگز امید خود را به فردایی بهتر از دست نده.

نتیجه تفال شما به غزل ۳۲۲

  • درباره رسیدن به این نیت، تلاش و کوشش بسیار داشته اید و برای رسیدن به آن همگان یاری و مدد گرفته اید. اگر چه این کار خوبست ولی پافشاری بیش از حد اوضاع را خراب می کند و نیت را به تاخیر می اندازد. زیرا امکان دارد که نزدیکان از این سماجت بی اندازه شما رنجیده شوند و کار را مشکل تر سازند. پس بهتر است از نیروی عقل، صبر و حوصله کمک بگیرید.
  • حضرت حافظ در بیت های پنجم تا هفتم می فرماید:چه بسیار تیرهای ناز و کرشمه که بر دل مجروح من افکندی و بسی بار غم که در کوی تو به دوش دل کشیدم. ای باد خوش بامدادی، از کوی دوست گرد و غباری بیاور زیرا از خاک کوی دوست بوی خون دل های مجروح عاشقان به مشام می رسد. باد ملایمی از کوی دوست بر من که مانند غنچه بودم، گذر کرد. به بوی خوش محبوب و شوق دیدارش پرده را بر دل خون شده چاک زدم و رازم را آشکار کردم.حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
  • به زودی با شخصی ملاقات می کنید که او مسایل مهمی با شما در میان می گذارد. زندگی خود را دوست بدارید و آن را دستخوش امیال و هوس های زودگذر دنیا نسازید.
  • در ۸ شب آینده مادرتان را در خواب خواهید دید. نشانه آن است که مادر نگران آینده شماست. پس به سخنان او کاملاً توجه کنید. از طرفی به زودی خود صاحب فرزند شایسته ای می شوید. پس به یکی از مشاهد متبرکه بروید و نذر خود را ادا کنید.
  • اگر او خود را از شما برتر و بالاتر می داند، به علت عقده های روانی است. زیاد اهمیت ندهید و توکلتان با خدا باشد.

تعبیر کامل غزل ۳۲۲ حافظ

خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم

به صورت تو نگاری ندیدم و نشنیدم

در کارخانه چشم، تصویر روی تو را نقاشی و مجسم کردم. نقش و نگاری به زیبایی نقش چهره تو نه دیده و نه شنیده‌ام.

اگر چه در طلبت همعنان باد شمالم

به گرد سرو خرامان قامتت نرسیدم

هرچند برای رسیدن به تو پا به پا و همراه باد شمال در تکاپو هستم، حتی به گَردِ راهِ سرو قامت تو که با ناز و تکبر راه می‌رود، هم نرسیدم.

امید در شب زلفت به روز عمر نبستم

طمع به دور دهانت ز کام دل ببریدم

در دل شب سیاه زلف تو به روشنایی روز عمر خود دل نبستم یعنی از عمرم دل برداشتم. از میان آرزو‌های دل، طمع بوسه از لب هایت را محو کردم.

به شوق چشمه نوشت چه قطره‌ها که فشاندم

ز لعل باده فروشت چه عشوه‌ها که خریدم

در اشتیاق رسیدن به چشمه آب حیات لب‌هایت اشک بسیار ریختم و از لب‌های میگونت ناز و کرشمه‌های بسیار خریدم.

ز غمزه بر دل ریشم چه تیرها که گشادی

ز غصه بر سر کویت چه بارها که کشیدم

با ناز و کرشمه چشمت چه تیر‌هایی که به سوی دل مجروح من رها کردی و چه بار و فشار اندوهی که بر سر کوی تو تحمل کردم.

ز کوی یار بیار ای نسیم صبح غباری

که بوی خون دل ریش از آن تراب شنیدم

ای نسیم سحری، غباری از خاک کوی یار به سوی من آور که از آن خاک اثر و بوی خون دل‌های مجروح را حس کردم.

گناه چشم سیاه تو بود و گردن دلخواه

که من چو آهوی وحشی ز آدمی برمیدم

این گناه از جانب چشم‌های سیاه و گردن زیبای دلپسند تو بود که مانند یک آهوی وحشی از مردمان رمیده و دوری جستم.

چو غنچه بر سرم از کوی او گذشت نسیمی

که پرده بر دل خونین به بوی او بدریدم

از کوی و محله او نسیمی وزید و بر من گذشت؛ بدین سبب مانند غنچه، پرده دل خونین خود را از هم دریدم.

به خاک پای تو سوگند و نور دیده حافظ

که بی رخ تو فروغ از چراغ دیده ندیدم

به خاک پای تو و نور چشم حافظ سوگند که بدون روی تو از چراغ چشم خود پرتو نوری مشاهده نکردم.


امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال می‌شویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل ۳۲۲ از بخش دیدگاه‌ها با ما به‌اشتراک بگذارید.

امتیاز نوشته:

میانگین امتیازات: ۴.۷ / ۵. تعداد آرا: ۱۳

غزل‌های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *